از قناعت خواجه گردون مرا تا بنده است
پیش چشمم چشمه خورشید کی تابنده است
پر نگردد کاسه چشم غنی از حرص و آز
کیسهاش هر چند از مال فقیر آکنده است
حال ماضی سر به سر با ناامیدیها گذشت
زین سپس تقدیر با پیش آمد آینده است
نیست بیخود گردش این هفت کاخ گردگرد
زانکه هر گردنده را ناچار گرداننده است
با سپر افکندگان مرده ما را کار نیست
جنگ ما همواره با گردنکشان زنده است
با چنین سرمایه عزم تزلزل ناپذیر
نامه حقگوی طوفان تا ابد پاینده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرد روشندل، ز نقص خویشتن شرمنده است
ماه نو از ناتمامی،سر بزیر افگنده است
هیچ کافر بسته زنار خود بینی مباد
از خود آزاد است هرکس کو خدا را بنده است
گفت وگوی عشق را نازم، که چون اندام یار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.