فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

ای دل اندر عاشقی با طالعِ مسعود باش

چون به چنگ آری ایازی عاقبت محمود باش

پیش این مردم تَعَیُّن چون به موجودیت است

گر رسد دستت، به هر قیمت بُوَد، موجود باش

تا نوازی دوستان را جنّتِ شدّاد شو

تا گدازی دشمنان را آتشِ نمرود باش

پیشِ یکرنگان دورنگی چون نمی‌آید پسند

یا چو یزدان پاک یا چون اهرمن مردود باش

تا درآیی در شمارِ کشتگانِ راهِ عشق

با هزاران داغِ دل چون لاله خون‌آلود باش

پیشِ مردان خدا هرگز دم از هستی مزن

نیستی را پیشه کن ناچیز شو نابود باش

رهروِ ثابت‌قدم، هستی اگر چون فرخی

در طلب با عزمِ ثابت طالبِ مقصود باش