لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
یغمای جندقی

هرگز اندیشه زلفت نگذشتم به ضمیر

که به آفاق نرفت از نفسم بوی عبیر

کافرم خواند واز عشق نیم توبه پذیر

وای زاهد گرم آگه شود از سر ضمیر

خسروانند گدایان درت وایشان راست

غم سپه، آه علم، داغ نگین، خاک سریر

بر سرخار به یاد تو چنان خوش بروم

که کسی خوش نرود بر سر دیبا و حریر

جام در دست من و چشم تو از باده خراب

زلف در پای تو و گردن من در زنجیر

نازم آن ابرو و مژگان که نه پیکان و نه زه

شهری آغشته به خون این چه کمان است و چه تیر

غیر چشمت که همی می زندم بر به خدنگ

نشنیدم که به مردم زند آهو بره تیر

با همه شیردلی ز آهوی وحشی نکهت

دارم آن وحشت کآهو بره از حمله شیر

از هجوم مژه کن غارت و ز ابرو تاراج

ای سپهدار شکارافکن یغما نخجیر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

چاکرانت به گه رزم چو خیاطانند

گرچه خیاط نیند، ای ملک کشور گیر

به گز نیزه قد خصم تو می‌پیمایند

تا ببرند به شمشیر و بدوزند به تیر

فرخی سیستانی

بوستان سبز شد و مرغ در آمد به صفیر

ناله مرغ دلارام تر از نغمه زیر

ابر فروردین گویی به جهان آذین بست

که همه باغ پرند‌ست و همه راغ حریر

گه زره‌باف شود باد و گهی جوشن‌دوز

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

ای خردمند و هنر پیشه و بیدار و بصیر

کیست از خلق به نزدیک تو هشیار، و خطیر

گر خطیر آن بودی که‌ش دل و بازوی قوی است

شیر بایستی بر خلق جهان جمله امیر

ور به مال اندر بودی هنر و فضل و خطر

[...]

ازرقی هروی

در زمانی بجهان آن دو بگردند دلیر

وز جهانی بزمان آن دو بر آرند دمار

منوچهری

چون نگه کرد بدان دخترکان مادر پیر

سیر بودند یکایک، چه صغیر و چه کبیر

کردشان مادر بستر همه از سبز حریر

نه خورش داد مر آن بچگکان را و نه شیر

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه