به بزم یار همدم گرچه جان است
حضور غیر بر عاشق گران است
هلاکم کرد و از هجرم بر آسود
که می گوید اجل نامهربان است
جرس امشب ننالد چون شب دوش
همانا لیلی اندر کاروان است
نماند بلبلان را ذوق فریاد
در آن گلشن که گلچین باغبان است
به گردون زان نمی نالم که ما را
شکایت هر چه هست از آسمان است
چنان مشغول صیادم که گوئی
مرا گلشن قفس دام آشیان است
نسیم رحمت آید بر مشامم
مگر این راه بر دیر مغان است
لبش گر نیست آب زندگانی
چرا پس در سواد خط نهان است
ندانم آن که می گوید سخن کیست
همی دانم که یغما ترجمان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو ایزد را دهشها بی کران است
پذیرفتن مرو را همچنان است
بگردان روی دل از فکرت بد
که بد کردن نه کار بخردان است
بدی اندیشه کردن در حق خلق
بدی کار تو در وی نهان است
کسی که نیکی اندیشد به هر کس
[...]
اساس شرع او ختم جهان است
شریعتها بدو منسوخ از آن است
جهانی جان چو پروانه از آن است
که آن ترسا بچه شمع جهان است
به ترسایی درافتادم که پیوست
مرا زنارِ زلفش بر میان است
درآمد دوش آن ترسا بچه مست
[...]
اگر کشوَرخدایِ کامران است
وگر درویشِ حاجتمندِ نان است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.