گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
یغمای جندقی

باده ساغرت از خون دل یاران است

وای اغیار اگر این اجر وفاداران است

زلف در پای تو افتد به تظلم چپ و راست

بسکه در تاب زسودای گرفتاران است

نیست چشمت ز شبان غمم آگه آری

خفتگان را چه غم از حسرت بیداران است

دارم از چشم تو صد عربده و دم نزنم

که اگر ناله کنم زحمت بیماران است

عشق داغ دل فرهاد به خون کرده رقم

نقش هر لاله که بر دامن کهساران است

رخ تو و اشک مرا کیست که خود دید و نکرد

هوس باده که آن گلشن و این باران است

محضر آنکه تو در خون کشیش روز حساب

خوار چون نامه اعمال گنه کاران است

از دهانت طمع لطف کمی دارم و این

آرزوئی است که در خاطر بسیاران است

یوسفی چون تو به یغما ندهد کس دانم

اینقدر هست که او هم ز خریداران است

 
sunny dark_mode