به خاک تیره خون دختر رز ریخت از پندت
برو واعظ که این خون باد دامنگیر فرزندت
خلل گر نیستت در گوهر واعظ چرا مادر
به عهد کودکی در دامن محراب افکندت
تو را تحت الحنک عابد، نبی دانی چرا فرمود
چو مجنونی به حکمت خواست بر گردن نهد بندت
تو ناصح گر بدینسان غم خوری از عیش میخواران
کسی در باغ جنت هم نخواهد یافت خرسندت
چو خوناب کباب آید ز مژگان شور طعم اشکم
نمک پاشیده از بس بر دل ریشم شکر خندت
حلاوت برد خط از شکرین لعلت، ترش منشین
رها کن تلخگفتاری که زهرآمیز شد قندت
پی دریوزه می سر نهادی خوش به پای خم
جم عهدی اگر یغما به جامی دست گیرندت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.