چهره آذرگون ز آذرگون شراب آورده ای
آب کار دلبری از کار آب آورده ای
زآن دهانم دیده دریا کردی و گوئی که کرد
این تو به دانی که دریا از سراب آورده ای
کرده ای تاراج هشیاران و مست افتاده ای
داده ای فرمان بیداری و خواب آورده ای
خود حباب آید ز دریا مر مرا از اشک چشم
تو دگرگون باز دریا از حباب آورده ای
کج همی تابی به من در کار آن پیچیده زلف
کج پلاسی بین که موئی از طناب آورده ای
ز اشک چشم لخت دل بارد هماره جزع تو
چشم بندی بین که از باران سحاب آورده ای
گرچه آیاتی است یغما نظم یاران ز این غزل
نسخ آن آیات را فصل الخطاب آورده ای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرهم دلهای ریش از مشک ناب آوردهای
یا که بر رخسار خویش از خط نقاب آوردهای
زلف مشکافشان بر آن عارض پریشان کردهای
یا عیان در ظلمت شب آفتاب آوردهای
جز نیاز و جز تظلم از کسی نادیدهای
[...]
عکس آن رخسار و قامت تا در آب آورده ای
عکس خوبان راست سرو از آفتاب آورده ای
چرخ ماه از آفتاب آورد و تو از جام و چهر
بر خلاف چرخ از ماه آفتاب آورده ای
زان خطم خون خیزد از مژگان و خیزد ای شگفت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.