صرف کار ناله کردم عمر چندین ساله را
یار یار دیگران شد خاک بر سر ناله را
سبحه از دستم ستد طفلی که از مشکین صلیب
بر میان زنار بندد زاهد صد ساله را
جان شیرین عرضه کردم بر دهانش لب گزید
کار مغان کی کس برد تنگی شکر بنگاله را
سبزه سرزد از گلش در خط شدم از باغبان
گفت آوخ چون کنم خود رواست داغ این لاله را
هان حذر ای مردم از چشم تر من زانکه من
عاقبت دانم که طوفانی بود این ژاله را
راه ما بر بندر صورت فتاد ای کاروان
سخت می ترسم همی چشمی رسد دنباله را
ساربان بار سفر بر بست و محمل می رود
لال گردی ای زبان بگشا درای ناله را
زاهد از ته جرعه چشم بتان دم زد ز عشق
سامری افکند خاکی در دهان گوساله را
گفتمش یغما بماند یا رود بیرون ز بزم
گفت چون وصل اوفتد رخصت بود دلاله را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف و بیان احساسات عمیق عاشقانه و دلشکسته سروده شده است. شاعر از درد و زحمتهای خود در عشق صحبت میکند و به نالهها و آرزوهایش اشاره میکند. او به یاری دیگران حسادت میکند و از گرفتاریهای ناشی از عشق و روابط انسانی مینالد. همچنین، به تجربهی تلخ خود در این مسیر اشاره کرده و از خطرات و مشکلاتی که ممکن است در این راه پیش بیاید، هشدار میدهد. در نهایت، شاعر نسبت به خطر ناامیدی و غم ناشی از جدایی آگاه است و از دیگران میخواهد که از او دوری کنند. این شعر به زیبایی فشارها و درگیریهای عاطفی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من تنها به خاطر درد و نالههای خودم، سالهای زیادی را سپری کردم، اما در نهایت همدم و همراه دیگران شدم و نتیجهاش این بود که بر سر نالههایم خاک ریختند.
هوش مصنوعی: طفلی که از مشکین، یعنی عطر خوش، بر دور کمر میبندد، از من تسبیح را میگیرد. زاهدی که صد سال عمر کرده، در حیرت است.
هوش مصنوعی: جان شیرینم را به او تقدیم کردم، اما او لبش را بر دندان گزید. این نشان میدهد که کار و رفتار مغان (عطاران) چگونه است و هیچکس نتوانسته از سختی و تلخی شکری که در بنگال وجود دارد، رهایی یابد.
هوش مصنوعی: سبزه از گلش روییده و من به دلیل زیباییاش دچار حیرتم. باغبان آه میکشد و میپرسد: چگونه میتوانم این زخم عاطفی ناشی از زیبایی این لاله را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: ای مردم، از نگاه گریم در امان باشید، زیرا خوب میدانم که این اشکهای من در نهایت به طوفانی تبدیل خواهد شد.
هوش مصنوعی: کاروان، در راه ما به بندر صورت رسید، اما من به شدت نگرانم که چشمی دنبالم بیفتد.
هوش مصنوعی: کارواندار بار سفر را بسته و به راه میافتد. ای زبان، بیدار شو و نالههایت را بیان کن.
هوش مصنوعی: زاهد از عمیقترین بخش یک جرعه چشم معشوقان، عشق سامری را به یاد میآورد و خاکی را در دهان گوساله میریزد.
هوش مصنوعی: به او گفتم که آیا یغما در این مجلس بماند یا اینکه از آن بیرون برود؟ او پاسخ داد که وقتی وصل و دوستی فراهم شود، برای دلالت و راهنمایی اجازهای وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دید تا در آتش تعجیل، نعل لاله را
می کند در هفته ای گل خنده یکساله را
هست در سرگشتگی آرامش صاحبدلان
نیست بی گردش وجودی شعله جواله را
عاشقان را قرب خوبان برنیارد از خمار
[...]
گر نهان سازم غم عشقت چه سازم ناله را
تب اگر پوشیده ماند چون کنم تب خاله را
دست افشاندی ز گلشن ریختی اوراق گل
روی گرداندی ز صحرا داغ کردی لاله را
یک گل از زخم خدنگت تازه بر من نشکفد
[...]
از سپند ما که مییابد سراغ ناله را ؟
گرد پیشاهنگ کرد این کاروان دنباله را
داغ حسرت سرمهگرداند به دلها ناله را
برلب آواز شکسن نیست جام لاله را
ما سیه بختان حباب گریهٔ نومیدیایم
[...]
زیر سرو و پای گل بنگر صفای لاله را
زن دوجام می که تا گیرد غم صد ساله را
نوعروس باغ را با این سه بخشیده است زیب
آفرین ها کرد باید صنعت دلاله را
با وجود اینکه خود رویش چو روی دلبر است
[...]
شانه زد بر روی خود چون طرهٔ دلاله را
یاسمن بر ماه من داغی به دل زد لاله را
پر عرق شد لعل او از چشم، چون رو برافروخت
پس چرا گویند مهر از گل بگیرد ژاله را؟
روزها دل در پی زلف تو آه و ناله کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.