گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۴۶

 

دل را اگر چه نیست ز دلدار آگهی

دلدار را بود ز دل زار آگهی

بیمار اگر ز درد بود غافل از طبیب

دارد ولی طبیب ز بیمار آگهی

از نافه نیست آهوی رم کرده را خبر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در تعمیر تربت پاک امیرالمؤمنین علی (ع) و آوردن نهری از فرات به نجف به فرمان شاه صفی

 

منت خدای را که به توفیق کردگار

از ناف کعبه چشمه زمزم شد آشکار

چون کاروان حاج، خروشان و کف زنان

آمد به خاکبوس نجف آب خوشگوار

دریای رحمت ازلی جوش فیض زد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح حضرت رضا(ع)

 

عقل ضعیف خویش نگه دار از شراب

در زیر بال موج منه بیضه حجاب

تا از سهیل عقل توان سرخ روی بود

رنگین مساز چهره به گلگونه شراب

تخم افکن شرار شود پنبه زار مغز

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح شاه صفی

 

ای روی چون بهشت ترا کوثر آینه

رخسار آتشین ترا مجمر آینه

در جلوه گاه حسن تو چون پرده های چشم

افتاده است بر سر یکدیگر آینه

آیینه سیر چشم ز نقش مراد شد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - در فتح قندهار و مدح شاه عباس دوم

 

صبح ظفر ز مطلع دولت شد آشکار

طی شد بساط ظلمت ازین نیلگون حصار

تشریف نور داد به ذرات کاینات

چون آفتاب اختر اقبال شهریار

شد مشتری ز اوج سعادت جهان فروز

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - درتهنیت ورود شاه عباس دوم از مازندران به اصفهان

 

منت خدای را که سلیمان روزگار

آمد به تخت سلطنت از سیر و از شکار

زین ابر رحمتی که ز مازندران رسید

سرسبز شد جهان و جوان گشت روزگار

آن سایه خدا که جهان روشن است ازو

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - قصیده

 

مردم به زرق طره دستار می روند

خرمهره اند و در پی افسار می روند

در کوچه های شهر چرا خون نمی رود؟

زینسان که خلق روی به دیوار می روند

خلق ظلوم مرکب غول ضلالتند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در مدح نواب خواجه ابوالحسن تربتی پدر ظفرخان

 

اقبالمند آن که به تأیید کردگار

در زیر پا نظر کند از اوج اعتبار

تعمیر آب و گل نکند چون فروتنان

بر گرد خود ز لشکر دلها کشد حصار

آب را به حرف خواهش اگر آشنا کند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۲

 

در زیر بار مهره گل نیست دست ما

ز اشک تاک سبحه کند می پرست ما

نه گوشه کلاه و نه زلف و نه توبه ایم

خوبان چه بسته اند کمر در شکست ما؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۳

 

غافل مشو ز رتبه شوق بلند ما

از ساق عرش (حلقه) رباید کمند ما

بی طاقتان شوق، هلاک بهانه اند

از ماهتاب سوخته گردد سپند ما

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۴

 

قانع به جرعه نیست لب میگسار ما

میخانه را به آب رساند خمار ما

ای جلوه نسیم ترحم چه کوتهی است

در غنچه زنگ بست گل اعتبار ما

از نخل موم صد گل رنگین شکفت و ریخت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۵

 

تا کی به شعله ای نزند جوش داغ ما؟

پیش از فتیله چند بسوزد چراغ ما؟

ای محتسب به توبه قسم می دهم ترا

کاین موسم بهار مخور بر دماغ ما

(حسرت به نور ذره و عمر شرر کشد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۳

 

باقی به حق، ز خویش فنا می کند ترا

از عشق غافلی که چها می کند ترا

این گردنی که همچو هدف برکشیده ای

آماجگاه تیر قضا می کند ترا

بگذر ز فکر پوچ تعین که این خیال

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۴

 

کو باده تا به سنگ زنم جام عقل را؟

از خط جام، حلقه کنم نام عقل را

عمری که در ملال رود در حساب نیست

چون بشمرم ز عمر خود ایام عقل را؟

تفسیده تر ز ریگ روان است مغز ما

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۵

 

(از رحم بر زمین نزد آسمان مرا

دارد بپا برای نشان این کمان مرا)

(چون سرو و بید سایه من دام عشرت است

هر چند میوه نیست درین بوستان مرا)

(از وصل گل مرا چه تمتع، که شرم عشق

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۶

 

کو عشق تا به هم شکند هستی مرا؟

ظاهر کند به عالمیان پستی مرا

تا آتش از دلم نکشد شعله چون چنار

باور نمی کنند تهیدستی مرا

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۷

 

عیدست مرگ دست به هستی فشانده را

پروای باد نیست چراغ نشانده را

دل را ز اختلا گرانان سبک برآر

دریاب زود این ته دیوار مانده را

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۸

 

مجنون کند فریب نگاهت غزاله را

بوی خوش تو تازه کند داغ لاله را

صد زخم ناف سوز خورد آهوی ختا

بر هم زنی چو طره مشکین کلاله را

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۴۲

 

زهرست بی تبسم شیرین شراب تلخ

با بخت شور چند توان خورد آب تلخ

بی می نیم شکفته، همانا بریده اند

همچون پیاله ناف مرا با شراب تلخ

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۵۲

 

ترخنده از عرق به می ناب زد رخت

باز این چه نقش بود که بر آب زد رخت

یاقوت های راز نهان رنگ باختند

زین آتشی که در دل احباب زد رخت

صائب تبریزی
 
 
۱
۶۹
۷۰
۷۱
۷۲
۷۳
۸۱
sunny dark_mode