گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۱

 

پر نارساست سعی تحیر کمند او

ای ناله‌ همتی ز نهال بلند او

برقی به ماه‌ نو زد و گردی به موج‌ گل

از ابروی اشارهٔ نعل سمند او

ناسور را به داغ دوا می‌کنند و بس

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۶

 

نقاش تاکشد اثر ناتوان او

بندد قلم ز سایهٔ موی میان او

از بحر عشق رخت سلامت‌که می‌برد

کشتی شکستن است دلیل‌ کران او

حزنی در ین بساط تحیر نیافتم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۷

 

کو عبرت آگهی‌ که به تحقیق راه او

جو شد ز چشم آبلهٔ پا نگاه او

چون شمع قطع ساز نفس مفت بیدلی

کزاشک تیغ آب دهد برق آه او

مأوا کشیده‌ایم به دشتی که تا ابد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۸

 

هر چند دورم از چمن جلوه‌گاه او

میخانه است شوق به یاد نگاه او

دارم دلی به سینه‌ کز افسون نرگست

فیروز نیست سرمه به روز سیاه او

آنجا که از اسیر تو جرأت طلب‌ کنند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۷

 

ای بسمل طلب پی خون چکیده رو

چون اشک هر قدر روی از خود دویده رو

فرصت در این‌ بهار پر افشان وحشت است

همچون نگه به هر گل و خاری رسیده رو

تا چند هرزه از در هر کوچه تاختن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۸

 

ای بیخبر به درد دل ما رسیده رو

شور سپند محفل حسرت شنیده رو

از پیچ و تاب دام هوس احتراز کن

زین دود همچو شعله غبار کشیده رو

زین گلستان که رنگ بهارش ندامتست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۹

 

همچون نفس به آینهٔ دل رسیده رو

یعنی درین مکان نفسی واکشیده رو

تسلیم خضر مقصد موهوم ما بس است

چون سایه سر به خاک نه و آرمیده رو

آخر به خواب نیستی از خوبش رفتنی است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۱

 

امروزکیست مست تماشای آینه

کز ناز موج می‌زند اجزای آینه

دیوانهٔ جمال تو گر نیست از چه رو

جوهرکشیده سلسله در پای آینه

در حسرت بهار خطت ‌گرد می‌کند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۲

 

خلقی‌ست محو خود به تماشای آینه

من نیز داغم از ید بیضای آینه

بیچاره دل چه خون‌ که ز هستی نمی‌خورد

تنگ است از نفس همه‌جا، جای آینه

در عالمی‌ که حسن ز تمثال ننگ داشت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۷

 

چون صبح دارم از چمنی رنگ جسته‌ای

گرد شکسته‌ای به هوا نقش بسته‌ای

گل‌ کرده‌ای ز مصرع برجستهٔ نفس

یک سکته در دماغ تامل نشسته‌ای

خون می‌خورم ز درد دل و دم نمی‌زنم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۸

 

یک تار موگر از سر دنیا گذشته‌ای

صد کهکشان ز اوج ثریا گذشته‌ای

بار دل‌ست این‌که به خاکت نشانده است

گر بی‌نفس شوی ز مسیحا گذشته‌ای

ای هرزه تاز عرصهٔ عبرت ندامتی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۳

 

افسانهٔ وفایی اگر گوش کرده‌ای

یادم کن آنقدرکه فراموش کرده‌ای

لعلت‌خموش و دل‌هوس‌انشای‌صد سئوال

آبم ز شرم چشمهٔ بیجوش کرده‌ای

خیمازهٔ خیال تسلی کنار نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۶

 

دور از بساط وصل تو ماییم و دیده‌ای

چون شمع کشته داغ نگاه رمیده‌ای

شد نو بهار و ما نفشاندیم گرد بال

در سایهٔ گلی به نسیم وزیده‌ای

ما حسرت انتخاب صباییم از محیط

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۸

 

ماییم و گرد هستی حرمان دمیده‌ای

چون صبح آشیانهٔ رنگ پریده‌ای

در دامن خیال تو دارد غبار ما

بی‌دست و پایی به ثریا رسیده‌ای

بر گریه‌ام نظر کن و از حسرتم مپرس

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۰

 

بر اوج بی‌نیازی اگر وارسیده‌ای

تا سر به پشت پا نرسد نارسیده‌ای

ای نردبان طراز خمستان اعتبار

چون نشئه تا دماغ به صد جا رسیده‌ای

این ما و من ترانهٔ هر نارسیده نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۹

 

آسوده است شوق ز دل پیش نگذری

ای موج خون نگشته ازین ریش نگذری

از طبع ذره‌گر تپشی واکشی بس است

در پردهٔ خیال ازین پیش نگذری

بر خاک تشنه بارش اگر نیست رشحه‌ای

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۸

 

تا چند ناز غازه و رنج حنا کشی

نقاش قدرتی اگر از رنگ پاکشی

عرض‌کمال آینه موقوف سادگی‌ست

زان جوهرت چه سود که خط بر صفا کشی

حیرت غنیمت است مبادا چو گرد‌باد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۲

 

تا محرم طبیعت بلبل نمی‌شوی

رنگ آشنای خاصیت گل نمی‌شوی

تا نیست وقف هر سر مویت محرفی

جوهر شناس تیغ تغافل نمی‌شوی

پست است نردبان عروج تعینت

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۱۳
۱۴
۱۵
sunny dark_mode