بر اوج بینیازی اگر وارسیدهای
تا سر به پشت پا نرسد نارسیدهای
ای نردبان طراز خمستان اعتبار
چون نشئه تا دماغ به صد جا رسیدهای
این ما و من ترانهٔ هر نارسیده نیست
حرفت ز منزلیست که گویا رسیدهای
کو منزل و چه جاده خیالی دگر ببند
ای میوهٔ رسیده به خود وارسیدهای
فهمیدنیست نشو نمای تنزلت
یعنی چو موی سر به ته پا رسیدهای
واماندنی شد آبلهٔ پای همتت
پنداشتی به اوج ثریا رسیدهای
در علم مطلق این همه چون و چرا نبود
ای معنی یقین به چه انشا رسیدهای
داغیم ازین فسون که درین حیرت انجمن
با ما رسیدهای تو و تنها رسیدهای
خلقی به جلوهٔ تو تماشایی خود است
گویا ز سیر آینهٔ ما رسیده ای
فکر شکست توبهٔ ما نیست آنقدر
مینا تو هم ز عالم خارا رسیدهای
هرجا رسی همین عملت حاصلست و بس
امروز فرض کن که به فردا رسیدهای
ای کاروان واهمهٔ غربت و وطن
زان کشورت که راند که اینجا رسیدهای
بیدل ز پهلوی چه کمالست دعویت
مضمونکی به خاطر عنقا رسیدهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.