گنجور

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۱ - قصیده فتح سومنات و مدح یمین الدوله محمود غزنوی

 

جان مرا غمت هدف حادثات کرد

تا عشق سوی من نظر التفات کرد

حال مرا و زلف پریشان خویش را

در راه عاشقی رقم مشکلات کرد

تا شاه خسروان سفر سومنات کرد

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۳۲ - در توصیف ممدوح

 

دانی که چون رسد بجهان نور آفتاب

انعام عام او بجهان همچنان رسد

کان خاک بر سرآرد و بحر آب در دهن

صیت سخای او چو بدریا و کان رسد

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۳۹ - از چکامه ای

 

اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ

سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر

کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک

وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۷ - چکامه ای شیوا در صنعت تکریر

 

باران قطره قطره همی بارم ابروار

هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار

ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل

ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار

یاری که ذره ذره نماید همی نظر

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۸ - وداع

 

کردم تهی دو دیده بر او من چنانک رسم

تا شد ز اشکم آن ز می خشک چون لژن

من کرده پیش جوزا، وز پس نبات نعش

اینهم چو باد بیزن و آنهم چو با بزن

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۸۴ - وله

 

ز آن در مثل گذشت که شطرنجیان زنند

شاهان بیهده چو کلیدان بی کده

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۸۶ - وله

 

گر شوم بودتی بغلامی بنزد خویش

با ریش شوم تر ببر ما هر آینه

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۸۸ - از قطعه ای

 

کلکش چو مرغکی است دو دیده پر آب مشک

وز بهر خیر و شر دو زبان است و تن یکی

ای طبع کارساز چه کردم ترا چه بود

با من همی نسازی و دایم همی ژکی

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۹۳ - قطعه

 

گفتم همی چه گوئی ای هیز گلخنی

گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی

گفتم یکی که مسجدیم چون نه غرمنم

گفتا تو نیز هم نه چنین پیر زاهدی

گفتم پلید بینی، لنگی بزرگ پای

[...]

عسجدی
 
 
sunny dark_mode