گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - سرنیزه

 

قاعدهٔ ملک ز سر نیزه است

کس نزند بر سر سرنیزه دست

عدل شود از دم سرنیزه راست

فتنه شود از سر سرنیزه پست

بس‌سر سرکش که‌ به‌ سرنیزه رفت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۵ - شیراز

 

شد پارس یکی حلقهٔ گزین

شیراز بر آن حلقه چون نگین

بر حلقهٔ انگشترین پارس

شیراز بود گوهری ثمین

از سبزهٔ شاداب و سرخ گل

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۹ - شاعری در زندان

 

آنچه در دورهٔ ناصری

مرد و زن کشته شد سرسری

آن به عنوان لامذهبی

این به عنوان بابیگری

آن به عنوان جمهوریت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۰ - شکایت

 

پشت مرا کرد ز غم چنبری

گردش این گنبد نیلوفری

هستم من عیسی آموزگار

کرده جهودانم حبس از خری

بس که به من تیغ ببارند و تیر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۰ - شکایت از بچه‌ها

 

فکر مرا سخت مشون کند

نعره این دخترک بی‌سکون

مال نه وگشته ز بخت سیاه

خانه لبالب ز بنات و بنون

صبر مرا بردند از قال و قیل

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - اندرز به شاه

 

پادشها! چشم خرد باز کن

فکر سرانجام‌ در آغاز کن

بازگشا دیدهٔ بیدار خویش

تا نگری عاقبت کار خویش

مملکت ایران بر باد رفت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - شاه لئیم

 

پادشهی بود به عهد قدیم

شیفتهٔ خوردنی و زر و سیم

لاغر پنداری و فربه بری

ای عجب آکنده بر لاغری

فربهی مرد به مغز سر است

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - شاه دل‌ آگاه

 

قصهٔ شاهان جهان بیش و کم

نیست به جز قصه جور و ستم

قاعده س عدل به دوران ما

هست پدیدار ز سلطان ما

عامل فرمانش به بحر و به بر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - هدیهٔ تاگور

 

دست خدای احد لم‌یزل

ساخت یکی چنگ به روز ازل

بافته ابریشمش از زلف حور

بسته بر او پردهٔ موزون ز نور

نغمه او رهبر آوارگان

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - جو یک مثقالی

 

بود به کرمان‌، شهی از دیلمان

یافته مخلوق ز عدلش امان

گشت یکی گنج به عهدش پدید

قفل به در خورده و هشته کلید

کارگران در بر شاه آمدند

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - بنای تخت‌جمشید

 

پادشه ملک‌ستان‌، داریوش

چون که بپرداخت ز بنگاه شوش

تاخت‌ سوی‌ پارس به‌عزت سمند

تا کند از سنگ‌، بنایی بلند

تافت عنان بر طرف مرودشت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - موقوفه و موقوفه‌خوار

 

گفتا موقوفه به موقوفه‌خوار

کای تو سزای غضب کردگار

ای دل خودکامهٔ تو شیوه‌زن

ای زتو خون در جگر بیوه‌زن

ای دهنت باز به غیبت‌گری

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » چهار خطابه » خطابهٔ اول

 

شاه جهان‌، پهلوی نامدار

ای ز سلاطین کیان یادگار

خنجر بران تو روز هنر

هست کلید در فتح و ظفر

تیغ کجت چون زپی نظم خاست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » چهار خطابه » خطابهٔ دوم

 

پادشها قصهٔ پاکان شنو!

شمه‌ای از حال نیاکان شنو

جمله نیاکان تو ایرانی‌اند

جز پسر بهمن و دارا نیند

از عقب دولت سامانیان

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » چهار خطابه » خطابهٔ سوم

 

به‌به از این عهد دل‌افروز نو

عصر نو و شاه نو و روز نو

پادشها! از پس ده قرن سال

قرن تو را داده شرف‌، ذوالجلال

تاج کیان تا به تو خسرو رسید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » چهار خطابه » خطابهٔ چهارم

 

پهلویا! یاد ز میراث کن

مدرسهٔ پهلوی احداث کن

پهلوی آموخته اهل فرنگ

خوانده خط‌ پهلوی از نقش سنگ

سغدی و میخی و اوستا همه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » مذمت مگس (ذوبحرین) » ای مگس!

 

ای مگس‌، ای دشمن نوع بشر

ای همه از عقرب و افعی بتر

در ره و در خانه و صحرا و باغ

موجب دردسر و موی دماغ

قصهٔ پتیاره و مرگ سیاه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » مذمت مگس (ذوبحرین) » داستان «‌خرفستر»

 

بشنوی ار گفتهٔ پیر مغان

گیری ازین دیو چه آه و فغان

خلقتش از دیو شد این‌ شوم ذات

کشتن وی زان بود از واجبات

مؤبدی این قصهٔ خرفستران

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » مذمت مگس (ذوبحرین) » خانه را پاک دار تا مگس نیاید

 

دعوت او مسکن پر چرک تست

مسکن پر چرک تو از شرک تست

پاکی و پاکیزگی از دین بود

مشرک و بیدین سگ چرکین بود

چون مگس از اهرمن آمد پدید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode