گنجور

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲

 

کار دل از آرزوی دوست به جانست

تا چه شود عاقبت که کار در آنست

کرد ز جان و جهان ملول به جورم

با همه بیداد و جور جان جهانست

عشوه دهد چون جهان و عمر ستاند

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲

 

عشق تو بر هرکه عافیت به‌سر آرد

هر دو جهانش به زیر پای درآرد

عقل که در کوی روزگار نپاید

بر سر کوی تو عمرها به‌سر آرد

صبر که ساکن‌ترین عالم عشق است

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳

 

هرچه مرا روی تو به روی رساند

ناخوش و خوش‌دل به‌روی خوش بستاند

هست به رویت نیازم از همه رویی

گرچه همه محنتی به روی رساند

در غم تو سر همی ز پای ندانم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵

 

حسن تو گر بر همین قرار بماند

قاعدهٔ عشق استوار بماند

از رخ تو گر بر این جمال بمانی

بس غزل تر که یادگار بماند

هر نفس از چرخ ماه را به تعجب

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵

 

روی ندارم که روی از تو بتابم

زانکه چو روی تو در زمانه نیابم

چون همه عالم خیال روی تو دارد

روی ز رویت بگو چگونه بتابم

حیله‌گری چون کنم به عقل چو گم کرد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳

 

جز سر پیوند آن نگار ندارم

گرچه ازو جز دل فکار ندارم

هر نفسم یاد اوست گرچه ازو من

جز نفس سرد یادگار ندارم

شاد بدانم که در فراق جمالش

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱

 

بی‌دلم ای یار همچنان که تو دیدی

دیده گهربار همچنان که تو دیدی

در کف عشق تو جان ممتحن من

هست گرفتار همچنان که تو دیدی

وز گل رخسارت ای نگار سمن‌بر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مدح خواجه ناصرالدین طاهر

 

نصر فزاینده باد ناصر دین را

صدر جهان خواجهٔ زمان و زمین را

صاحب ابوالفتح طاهر آنکه ز رایش

صبح سعادت دمید دولت و دین را

آنکه قضا در حریم طاعتش آورد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰ - در مدح سلطان سنجر

 

ملک مصونست و حصن ملک حصین است

منت وافر خدای را که چنین است

شعلهٔ باسست هرچه عرصهٔ ملکست

سایهٔ عدلست هرچه ساحت دین است

خنجر تشویش با نیام به صلح است

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷۷ - در صفت کسب کمال ومذمت ابناء عصر

 

هر که به ورزیدن کمال نهد روی

شیوهٔ نقصان ز هیچ روی نورزد

زلزلهٔ حرص اگر زهم ببرد کوه

گرد قناعت بر آستانش نلرزد

رفعت اهل زمانه کسب کند زانک

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۹ - شراب خواسته

 

یک دو منک می سه تن به چار جوانب

پنج قدح شش زمان بخورده و خفته

هفت فلک شد گوا که هشت تن از دل

نه ره ده بار در مدح تو سفته

مفخر دهری بده زبان و بنه روی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱۲ - شراب خواهد

 

بار خدایا به فضل بندهٔ خود را

گر بتوانی فرست پارهٔ باده

زان می آسوده کز پیاله بتابد

چون ز بلور سپید بسد ساده

زانکه بدو تند کره رام توان کرد

[...]

انوری
 
 
sunny dark_mode