گنجور

 
وطواط

شماره ۱ - در مدح ملک اتسز: ای دو چشم تو بغمزه عالمی بر هم زده - آتش اندر دین و عقل دوده آدم زده

شماره ۲ - نیز در مدح ملک اتسز گوید: ملک بهار گشت مقرر بنام گل - ناکام شد ولایت بستان بکام گل

شماره ۳ - هم در مدح اتسز گوید: ای برده آتش رخ تو آب روی من - رفته دل از محبت و رفته ز کوی من

شماره ۴ - هم در مدح اتسز: با من آخر، صنما، جنگ چرا باید داشت؟ - وز منت بیهده دل تنگ چرا باید داشت؟

شماره ۵ - نیز در ستایش اتسز خوارزم شاه: جانا،دلم به عشق گرفتار می‌کنی - جان مرا نشانه تیمار می‌کنی