شمارهٔ ۱ - در مدح ملک اتسز: ای دو چشم تو بغمزه عالمی بر هم زده - آتش اندر دین و عقل دودهٔ آدم زده
شمارهٔ ۲ - نیز در مدح ملک اتسز گوید: ملک بهار گشت مقرر بنام گل - ناکام شد ولایت بستان بکام گل
شمارهٔ ۳ - هم در مدح اتسز گوید: ای برده آتش رخ تو آب روی من - رفته دل از محبت و رفته ز کوی من
شمارهٔ ۴ - هم در مدح اتسز: با من آخر، صنما، جنگ چرا باید داشت؟ - وز منت بیهده دل تنگ چرا باید داشت؟
شمارهٔ ۵ - نیز در ستایش اتسز خوارزم شاه: جانا،دلم به عشق گرفتار میکنی - جان مرا نشانهٔ تیمار میکنی