گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
وطواط

بر بدایع نظم تو ای فریدالدین

طویله‌های گهر را نماند مقداری

نه باغ طبع تو را هست جز ادب شجری

نه شاخ لفظ تو را هست جز هنر باری

به گرد تو نرسند اهل نظم و نثر امروز

وگرچه جهد و تکلف کنند بسیاری

به شعر یار خودم خوانده‌ای و لیک به فضل

تو را ندانم اندر همه جهان یاری

چو من به فضل تو اقرار دارم از سر صدق

ز کس نیابی در مشرق و غرب انکاری

تو را فلک به مقام شرف رسانیدست

فلک نکرده ازین علاقه تر کاری

به بارگاه خداوند مشرق و مغرب

متاع فضل تو را خاست روز بازاری

گران بها گهری و کجا تواند بود؟

چنین گدا را الا چنان خریداری

جهان تو داری، طوبی لک ای فرید الدین

به زیر عدل چنان جهانداری

 
 
 
خواجه عبدالله انصاری

مرا بخانه خمار بر ده بسپاری

دگر مرا به غم روزگار مسپاری

نبیند چند مراده برای مستی را

که سیر گشتم از این زیرکی و هشیاری

قطران تبریزی

مرا به ناله و زاری همی‌بیازاری

جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری

تو را به جان و تن خویشتن خریدارم

مرا به قول بداندیش می‌بیازاری

به جان شیرین مهر تو را خریدارم

[...]

امیر معزی

نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری

نیافرید خدای جهان تو را یاری

خجسته آمد دیدار تو به عالم بر

خدایگان چو تو باید خجسته دیداری

تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین

[...]

وطواط

ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری

بسی کشید تن مستمند من خواری

مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان

چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری

بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی

[...]

عین‌القضات همدانی

در آی جانا با من به کار اگر یاری

وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری

نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو

تو را سلامت بادا مرا نگوساری

مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه