در زلف تو ، ای نگار ، تابیست
زان تاب دلم قرین تابیست
با تاب دو زلف تو دلم را
نی هیچ توان ، نه هیچ تابیست
نا مؤمنم از چو دو لب تو
در میکدهٔ مغان شرابیست
بر چهره نقاب از چه باشی ؟
خود حشمت تو مرا حجابیست
از آتش هجر خاک کویت
جانم همه ساله در عذابیست
من باد فروخته بهر جای
یعنی که مرا بر تو آبیست
هجر تو اگر چه زود گیریست
وصل تو اگر چه دیریابیست
در محنت تو مرا در نگریست
در کشتن من ترا شتابیست
از جور تو ما و حضرت شاه
کز حادث ها بهین مآبیست
خوارزمشه اتسز ، آنکه گردون
از هیبت او در اضطرابیست
هر نقطهٔ جاه او جهانیست
هر نکتهٔ خط او کتابیست
مملوک جناب فرخ اوست
هر جای که مالک الرقابیست
دریای محیط پر جواهر
در پیش بنان او سرابیست
رایش بگه ضیا سهیلیست
عزمش بگه مضا شهابیست
مر دشمن و دوست را ز فعلش
هر لحظه ثوابی و عقابیست
ای آنکه بهر نفس در آفاق
از فیض کف تو فتح بابیست
آنی که بدست تو هر انگشت
هنگام عطا دهی سحابیست
در دست تو از ظفر عنانیست
در پای تو از شرف رکابیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
از لع همت آفتابیست
وز دفتر دولت انتخابیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.