در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی
بکار من چو سر زلف تو پریشانی
کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان
که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی
بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟
همه سراسر خود دسته های ریحانی
اگر بساط کف پای تو کنم دیده
روا بود ، که سزای هزار چندانی
بزلف و رخ صفت عدل و صورت ظلمی
بچم و لب صفت درد و اصل درمانی
تراست حسن پری حاصل و نیابد کس
وصال روی تو بی دولت سلیمانی
همیشه سست بود در وصال پیمانت
مسلمند ظریفان بسست پیمانی
حلال داری بی جرم خون عاشق خویش
چنین روا بود اندر ره مسلمانی ؟
چه طبع داری ، ای بی وفا ؟که با همه کس
جفا کنی و ازان نایدت پشیمانی
ببی وفایی و بد عهدی و جفاگاری
نه ای زمانه و لیکن زمانه را مانی
گرفته دیدهٔ من پیشه در چکیدن خون
بسان کف خداوند گوهر افشانی
علاء دولت ، شاهی که از مکارم اوست
همه افاضل ایام را تن آسانی
خدایگانی ، فرزانه ای ، که خوانندش
ملوک عرصهٔ عالم سکندر ثانی
بدیع فکرت او را ضیای خورشیدی
رفیع همت او را علای کیوانی
تنش نشانهٔ انواع سعد گردون
دلش خزانهٔ الطاف فضل ربانی
بروز معرکه اندر خراب کردن شرک
نمود خنجر او دستبرد توفانی
ثنای اوست بهین حرز اهل دانش را
ز نکبت ملکی وز بلای گیهانی
خدایگانا، آنی که تا ابد داده است
زمانه بخت ترا مژدهٔ جهانبانی
تویی که لؤلؤ انعام را بکف بحری
تویی که گوهر انعام را بدل کانی
کمال ذات معلی بجاه تست چنانک
کمال جسم طبیعی بنفس انسانی
قوام پیکر اقبال و کامرانی را
بجای پنج حواس و چهار ارکانی
ز حشمتت اثری بود جاه جمشیدی
ز حکمتت طرفی بود علم یونانی
اگر بعهد تو دانای روم زنده شود
دهد گوهی بر خویشتن بنادانی
همیشه تا که بود ذات ایزدی باقی
مدام تا که بود جسم آدمی فانی
ز کردگار ترا باد تحفه آسایش
ز روزگار ترا باد بهره آسانی
نهاد شخص عدوی تو یار رنجوری
بنای عمر حسود تو جفت ویرانی
مباد رنج جداییت شرع و ایمان را
که تو وقایهٔ شرعی و پشت ایمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و زیبایی معشوق سخن میگوید و احساسات عمیق خود را به تصویر میکشد. او به فدای معشوق بودن و ارزش او نسبت به خود اشاره میکند و از زیباییهای او مانند زلف و چهره یاد میکند. شاعر برای معشوق آرزوهای بزرگ و ویژگانی چون مقام سلیمان و اندیشهای والا قائل است و زندگی را با وجود او شیرین میداند.
همچنین به بیوفایی و سختیهای وصال اشاره میکند و بعضی از خصوصیات معشوق را به چالش میکشد. او از درد و رنجی که در عشق تحمل میکند، مینالد و از خداوند میخواهد که عشق و وصال را آسان کند. در نهایت، شاعر بر این باور است که معشوق نه تنها زیباست، بلکه باید از رنج جدایی و بیوفایی در امان باشد، زیرا او نماینده ایمان و شرع است.
هوش مصنوعی: از غم تو بیرون آمدم، ای زیبایی که وجودت نعمت است، حالا کار من مثل بینظمی و در هم ریختگی موهای تو شده است.
هوش مصنوعی: آمادهام که چشمانم، دلم و جانم را فدای تو کنم، زیرا تو برای من ارزشمندتر از همه اینها هستی.
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند بنفشه و گل است و نمیدانم چطور توصیف کنم. تو همه جا پر از عطر و لطافت مانند شاخههای ریحان هستی.
هوش مصنوعی: اگر برای تو فرشی از گل و لای بگذارم، این کار به خوبی است، چرا که به اندازه هزاران لایق نوازش و احترام هستی.
هوش مصنوعی: موهای زیبا و چهرهات مانند نماد عدالت است، اما در عین حال، چهرهات نمایانگر ظلم نیز به نظر میرسد. لبهایت نشاندهندهی درد هستند، ولی خودت منبع درمان و شفای آن دردها هستی.
هوش مصنوعی: زیبایی تو همچون معجزهای است که هیچ کس نتوانسته است به وصال آن برسد، مثل اینکه کسی بخواهد به خوشبختی سلیمان دست یابد.
هوش مصنوعی: در دوستی و ارتباطت با من همیشه بیثبات و ناپایدار بودی، این موضوع به وضوح برای انسانهای حساس و ظریف مشخص است.
هوش مصنوعی: آیا درست است که در راه مسلمانی، بدون هیچ دلیل و گناهی، خون عاشق خویش را حلال بشماری؟
هوش مصنوعی: چه ویژگی عجیبی داری، ای بی وفا؟ که با همه افراد بدرفتاری میکنی و هیچ گونه احساس ندامتی در تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای روزگار تو را بی وفایی و بدعهدی و ناملایمتی به یاد نمیآورم، بلکه زمانه را با این ویژگیها میشناسم.
هوش مصنوعی: دیدهٔ من در حالتی است که خون میچکد و این وضع به خاطر غم و اندوه من است، مانند حالتی که خداوند برای نشر زیباییها و گوهرها برگزیده است.
هوش مصنوعی: علاء دولت، شاهی است که بزرگواریها و نیکوییهای او باعث راحتی و آسودگی همه افراد در روزگار شده است.
هوش مصنوعی: خداوندی حکیم و دانایی وجود دارد که پادشاهان عالم، او را به مانند اسکندر دوم میخوانند.
هوش مصنوعی: فکر او همچون نوری درخشان است و ارادهاش به بلندی و عظمت ستارگان میماند.
هوش مصنوعی: بدن او نماد زیباییهای زندگی است و دلش پر از رحمتها و لطفهای الهی میباشد.
هوش مصنوعی: در زمان بروز جنگ و درگیری، خنجر او به طرز شدید و چشمگیری به نابودی شرک و بتپرستی حمله میکند.
هوش مصنوعی: ستایش او بهترین محافظی برای اهل علم است، از نکبت پادشاهی و بلای دنیا.
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، تو کسی هستی که تا همیشه تقدیر و خوشبختی را به تو بخشیده است و دنیا را به تو نوید میدهد که رهبری کنی.
هوش مصنوعی: تو هستی که مانند مروارید، نعمتها را در دستان دریاگردی داری. تو همان کسی هستی که گوهر نعمتها را از دل زمین استخراج میکنی.
هوش مصنوعی: کمال ذاتی و عظمت بینظیر به خاطر مقام و جایگاه توست، همانطور که کمال و زیبایی جسم طبیعی به روح و انسانیت او وابسته است.
هوش مصنوعی: ابراز این معناست که اساس و بنیاد موفقیت و شادکامی انسان، تنها به حواس پنجگانه و اجزای بدنی محدود نمیشود. بلکه نیازمند جنبههای معنوی و ویژگیهای درونی است که نقش اصلی را در شکلگیری زندگی خوب و احساس رضایت ایفا میکنند.
هوش مصنوعی: از بزرگی و شکوه تو اثری مانند جلال شاه جمشید وجود دارد و از دانایی و حکمت تو، نشانههایی مانند علم یونانی مشاهده میشود.
هوش مصنوعی: اگر عالم و دانشمند رومی به زندگی بازگردد، او هم نمیتواند بر نادانی خودش فائق آید و چیزی به دانشش اضافه کند.
هوش مصنوعی: در هر زمان که وجود خداوند پایدار و همیشگی است، جسم آدمی که مادی است و فانی، همیشه به زوال میرسد.
هوش مصنوعی: از خداوند برای تو آرزوی آرامش و از روزگار برایت خواهان آسانی و راحتی هستم.
هوش مصنوعی: شخص دشمن تو، به عنوان یاری بیمار، اساس و بنیاد زندگی حسود تو را ویران کرده است.
هوش مصنوعی: مبادا از جداییات درد و رنجی بر روح و دینت بیفتد، زیرا تو محافظی شرعی و پشتیبان ایمانی هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟
برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟
که: حیف باشد روح القدس به سگبانی
به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی
برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم
که حیف باشد روح القدس بسگبانی
بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مخوان فسانهٔ افراسیابِ تورانی
مگوی قصهٔ اسفندیارِ ایرانی
سخن ز خسرو و سلطانِ هفت کشور گوی
که خَتْم گشت بدو خسروی و سلطانی
معزِّ دینِ خدای و خدایگانِ جهان
[...]
به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی
که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی
چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش
اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی
غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی
[...]
ز تاب زلف تو ای آفتاب روحانی
به مشگ سوده در آمد هزار ارزانی
مهی به حسن ازین روی آفتاب نهاد
چو سایه پیش تو بر خاک تیره پیشانی
جهان خوبی از آن خواندمت که همچو جهان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.