تا شد دلم بمهر بتان مایل
خواب و قرار گشت زمن زایل
بیخواب و بیقرار شود لابد
هر کو شود بمهر بنان مایل
لشکر برفت و رفته نگارینم
معشوق لشکری نکند عاقل
اندوه کرد بر دلم حمله
با دیدمش نشسته بر آن محمل
من همچو سایلان برهش واقف
وز دیده گشته خون دلم سایل
از روی او فضای جهان پر گل
وز چشم من بسیط زمین پر گل
شغلیست شغل فرقت او معظم
شکلیست شکل انده او مشکل
یا رب ، شبی بود که من و دلبر
باشیم گشته جمع بیک منزل ؟
وانگه از تفحص حال ما
گشته رقیب ناخوش او غافل
جز شرم و جز مروت و جز تقوی
نامانده در میانهٔ ما حایل
این کار نیست بابت بخت ما
سودای بیهده چه پزی ؟ ای دل
بی حاصلست یار و ترا در کف
جز باد نیست از غم او حاصل
با یار دل گسل تو چه پیوندی؟
شو دوستی ز دل گسلان بگسل
برگرد از این ره ، ای دل و دردل کن
اقبال بر ثنای شه مقبل
خسرو علاء دولت و دین ، اتسز
آن شاه عالم ، آن ملک عادل
شاهی که هست وقت هنر طبعش
دریای پر جواهر بی ساحل
آن در همه علوم جهان ماهر
و آن در همه فنون هنر کامل
از نایبات مجلس او مأمن
وز حادثات حضرت او مأمل
با نور رأی او شده مه مظلم
با خرج جود او شده که مدخل
نی چرخ با جلالت او عالی
نی بحر با مهابت او هایل
ای معن زایده بر تو سفله
وی قس ساعده بر تو جاهل
آن مفضلی ، که روز سخا باشد
فضل ربیع پیش تو نامفضل
قیصر بمجلس تو کمین حاجب
کسری بدرگه تو کهین عامل
جان ها شده رضای ترا طالب
دل ها شده هوای ترا مایل
نفعی بود وفاق تو بس وافر
دایی بود خلاف تو بس معضل
از طبع تو نزاید جز دانش
وز پشت تو نخیزد جز قابل
بحریست طبع تو ، هنرش لؤلؤ
ابریست دست تو کرمش وابل
قاصر شده ز غایت وصف تو
وقت بیان مقالت هر قابل
رستم را بروز وغا سخره
حاتم ترا بوقت سخا سایل
شاها بصد هزار قران نارد
گردون پر فضول چو من فاضل
عاجر شدی ز لطف فصیح من
سحبان ، که بود معجزهٔ وابل
گر بودمی بعهد سلف گشتی
آوازهٔ همه قدما باطل
در زلزله فتادی از لحنم
زلزل ، که بود نادرهٔ موصل
مذکور شد بمن ادب منسی
مشهور شد بمن هنر خامل
با ساحری خاطر وقادم
منسوخ گشت ساحری بابل
تا همت کاینات جهان یکسر
مفعول و کردگار جهان فاعل
بر ساکنان صحن جهان بادا
عدل تو عام و بخشش تو شامل
انواع فضل را دل تو معدن
و ابنای شرع را در تو معقل
بادا ثنای خلق و ثواب از حق
در عاجلت بحاصل و در آجل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف عشق و شوق معشوق سروده شده است. نویسنده از احوال خود در غیاب معشوق میگوید و از دردهای ناشی از فاصله و جدایی شکایت میکند. او به زیبایی یار و اثرات وجودش بر طبیعت اشاره میکند و از دلتنگیها و بیقراریهای خود مینالد. در ادامه، شاعر به وصف یک پادشاه عادل و دارای فضیلت میپردازد و او را تجلیل میکند، تحسین علم و سخاوت او را میکند و از فضائلش مینویسد. در نهایت، به دعا و نیکی برای پادشاه و طلب برکات از خداوند ختم میشود.
هوش مصنوعی: با ورود عشق و محبت به دلم، آرامش و خواب از من رفت و دیگر نتوانستم در آرامش زندگی کنم.
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق و محبت کسی وابسته شود، حتماً بیخواب و مضطرب خواهد شد.
هوش مصنوعی: لشکری از من دور شد و رفت، اما معشوق زیبا و دلبرانم هرگز عقل و درایت را از دست نمیدهد.
هوش مصنوعی: غمی بر دل من حملهآور شد زمانی که او را دیدم که بر آن کالسکه نشسته است.
هوش مصنوعی: من مانند کسی که بر گوسفندش آگاه است، از درد دل خود باخبرم و اشکهایم از چشمانم جاری شده است.
هوش مصنوعی: از زیبایی او، جهان پر از گل و شکفته شده است و از نگریستن من، زمین نیز سرشار از گل است.
هوش مصنوعی: این فعالیتی است که به جدایی و دوری از او مربوط میشود، و حال آنکه چهرهی این جدایی، برای ما بسیار دشوار و ناراحتکننده است.
هوش مصنوعی: خداوندا، شبی را تصور کن که من و معشوق در یک مکان کنار هم باشیم.
هوش مصنوعی: پس از بررسی اوضاع ما، رقیب از حال بد ما بیخبر و بیتوجه شده است.
هوش مصنوعی: در میان ما تنها احساس شرم، جوانمردی و دیانت باقی مانده است.
هوش مصنوعی: این کار برای ما نتیجهای نخواهد داشت، چرا که آرزوهایمان بیفایده است. چه نیازی به خودنمایی داریم، ای دل؟
هوش مصنوعی: نگهداری یار در دستانت بیفایده است و از دلتنگی او چیزی جز بیحاصلی نصیبت نمیشود.
هوش مصنوعی: با معشوقی که قلبش را دچار جدایی کردهای، چه رابطهای میتوان برقرار کرد؟ بهتر است دوستی را از دل کسانی که دلشان شکسته، دور کردی.
هوش مصنوعی: ای دل، از این مسیر برگرد و در دل خود با یاد نیکویی های بزرگ مردان تمرکز کن.
هوش مصنوعی: خسرو، بزرگترین فرمانروای دولت و دین، همان شاه جهانی و پادشاهی عادل است.
هوش مصنوعی: شاهی که در زمان هنر، دارای روحیهای غنی و پربار است، مانند دریایی است که پر از جواهرات و بیپایان بوده و ساحلی ندارد.
هوش مصنوعی: او در همه علوم و دانشهای جهان خبره است و در تمامی هنرها مهارت دارد.
هوش مصنوعی: در میان نمایندگان و دستنشاندگان او، پناهی برای آرامش و راحتی وجود دارد و در برابر اتفاقات و چالشها به او امید بسته میشود.
هوش مصنوعی: با روشنایی عقل و نظر او، تاریکیها به روشنی تبدیل شده است و با generosity و بخشندگی او، ورود به دنیای خیر و نیکی ممکن شده است.
هوش مصنوعی: نی، به دلیل بزرگی و عظمت او، بسیار ارجمند است. همچنین دریا، به خاطر شکوه و هیبت او، بسیار ترسناک و هولناک به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: ای معنای برتر، تو بر نفرین و پستی غلبه کردهای، مانند ساعده که بر جهل پیروز شده است.
هوش مصنوعی: آن کسی که در روز بخشندگی و generosity به دنیا میآید، در واقع همان فضل بهاری است که در برابر تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: قیصر در مجلس تو در انتظار است و حاجب کسری در درگاه تو همچنان بیاعتنا است.
هوش مصنوعی: مردم به دنبال رضایت تو هستند و دلها تنها به عشق و محبت تو گرایش دارند.
هوش مصنوعی: نفعی که از همفکری و همسویی تو حاصل شد، بسیار زیاد و سودمند بود، اما اختلاف و مخالفت تو مشکلات زیادی را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: از ذات تو جز دانش برنمیخیزد و از پشت تو جز شایستگی و قابلیت سر نمیزند.
هوش مصنوعی: شعر به زیبایی ویژگیهای فرد را توصیف میکند. در اینجا، به عمق و وسعت طبع فرد اشاره شده است، که مانند دریا گسترده و وسیع است. همچنین، هنرش به شکلی بینظیر و ارزشمند وصف شده که به لؤلؤی دریا شباهت دارد. در ادامه، دست او به بارانی تشبیه شده که رحمت و نعمت را به همراه دارد، و آن اشاره به بخشندگی و مهربانی او دارد. به این ترتیب، شاعر ویژگیهای مثبت و جذاب شخصیت فرد را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: توان بیان زیباییهای تو فراتر از حد خود رفته و در توصیف تو ناتوان ماندهام.
هوش مصنوعی: در روز نبرد، رستم به مانند حاتم طایی در زمان generosity و بخشندگی، در برابر ایثار و سخاوت خود مورد تمسخر قرار گرفت.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، گردونه سرنوشت به بهای هزاران قران میچرخد، ولی فضیلت و دانش من از فضولیت آن بزرگتر است.
هوش مصنوعی: تو از زیبایی الفاظ و بیان من ناتوان شدی، ای سحبان، که ذات تو معجزهای است چون باران.
هوش مصنوعی: اگر من به عهد نیاکان خود وفادار بودم، صدای همهی پیشینیان بیاعتبار میشد.
هوش مصنوعی: در اثر زلزلهای که در شعر توصیف شده، صدای من به شدت دچار تغییر و تکان شده و احساس میشود که مانند یک پدیده نایاب در موصل به نمایش درآمدهام.
هوش مصنوعی: در مورد ادب و هنر من گفته شده است؛ ادب من فراموش شده و هنر من شناخته شده است.
هوش مصنوعی: با سحر و جادوگری که من دارم، ساحری بابل دیگر معنایی ندارد و از اعتبار افتاده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تلاش و ارادهات در این دنیا بر همه چیز تأثیر داشته باشد، خالق جهان نیز نقش اصلی و فعال را ایفا میکند.
هوش مصنوعی: برای همه ساکنان دنیا، عدالت تو فراگیر و بخشش تو شامل حال همه باشد.
هوش مصنوعی: دل تو گنجینهای از انواع فضائل است و پیروان دین در وجود تو پناهگاهی یافتهاند.
هوش مصنوعی: جایگاه ستایش مردم و پاداش از سوی خداوند در دنیا و در آخرت برایت فراهم باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.