گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعدالدین وراوینی

وزیر عالم عادل ربیب دولت و دین

ایا بطوع فلک طاعت تو ورزیده

هر آنچه بسته ضمیر تو، عقل نگشوده

هر آنچه دوخته رای تو، چرخ ندریده

زبس که درشب‌شبهت‌فکنده‌پرتو‌صدق

چو صبج رای تو بر آفتاب خندیده

میان خاک سیه زر سرخ آمده بار

ز ابر رحمت تو هر کجا که باریده

هر آرزو که بدان گشته کام جانها خوش

کف کریم تو پیش از سؤال بخشیده

هنر بعهد توزان پس که دیده قحط کرم

میان روضهٔ ناز و نعیم غلتیده

توئی و طبع تو کز غایت روانی او

بر آتش حسد آب حیات جوشیده

ز دستبوس تو تمکین ندیده منشی چرخ

که‌گاه خط و گهی خامهٔ تو بوسیده

بذوق عقل توان یافت شوربختی آن

که او مشارع جاه تو خواست شوریده

وفاق رای تو گرنسپر درواست که هست

همیشه دامن ظلمت ز نور در چیده

بزرگوارا این بکر را که آوردم

برون ز پردهٔ فکرش تمام بالیده

بزیر دامن اقبال بنده پرور تو

بمحض خون دل خویش پرورانیده

ز بهر زیور او تا زمانه عقد کند

بجای آب، من از دیده خون چکانیده

جهان بجای درم بیدریغ بر سر او

نثار کرده کواکب، سپهر برچیده

نگه‌بزلف‌و‌رخش‌کن‌که‌روشن‌است‌امروز

زمانه را بسواد و بیاض او دیده

طمع نمیکنم اندر گرانی کاوینش

عروس‌اگر‌چه‌جمیل‌است‌و‌شوی‌نادیده

که‌هست‌جود‌تو‌پیش‌از‌نکاح‌اوصدبار

هزار مهرالمثلش بمن رسانیده

بهیچ پوشش تشریفم این مقابل نیست

که‌نیست‌نیک‌وب‌دش برتو هیچ پوشیده

که داندش‌چوتوز ابناء دهر قیمت عدل

که نه فروخته‌اند این متاع و نخریده

بآستان تو پیوستنش مبارک باد

پی حوادث از روزگار ببریده

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
ظهیر فاریابی

زهی نظیر تو چشم زمانه نادیده

سیاستت به سزا گوش چرخ مالیده

خرد که بر دوجهان نافذست فرمانش

در آستان تو جز بندگی نورزیده

ستارگان که ز آفاق بر سر آمده اند

[...]

مولانا

تو دیده گشته و ما را بکرده نادیده

بدیده گریه ما را بدین بخندیده

بخند جان و جهان چون مقام خنده تو راست

بکن که هر چه کنی هست بس پسندیده

ز درد و حسرت تو جان لاله‌ها سیه است

[...]

ابن یمین

میار فخر باستاد و شیخ و جد و پدر

که بوده علم و عملشان همه پسندیده

قراضه ئی بتو گرزان رسید بیرون آر

و گرنه جمله جهان گنج گیر پوشیده

خواجوی کرمانی

زهی جمال تو خورشید مشرق دیده

بتنگی دهنت هیچ دیده ی نادیده

سواد خطّ تو دیباچه صحیفه ی دل

هلال ابروی تو طاق منظر دیده

مه جبین تو بر آفتاب طعنه زده

[...]

صامت بروجردی

جواب داد به زینب که ای ستمدیده

کسی ندیده چنین ظلم بلکه نشنیده

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه