گنجور

 
وحشی بافقی

چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری

برو و بکش دو جامی که بسی ملال داری

دل تست فارغ از غم که شراب عیش خوردی

تو به عیش کوش و مستی که فراغ بال داری

تو نشسته در مقابل من و صد خیال باطل

که به عالم تخیل به که اتصال داری

به کدام علم یارب به دل تو اندر آیم

که ببینم و بدانم که چه در خیال داری

به ترشح عنایت غم باز مانده‌ای خور

تو که کاروان جانها به لب زلال داری

چه خوش است از تو وحشی ز شراب عشق مستی

که نه خستهٔ فراقی نه غم وصال داری

 
 
 
گلها برای اندروید
شمارهٔ ۳۷۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم