دلی و طاقت سد آه آتشین دارم
همین منم که دل و طاقت چنین دارم
نعوذباله اگر بگذری به جانب غیر
تو میخرامی و من رشک بر زمین دارم
به راندن از تو شکایت کنم خدا مکناد
شکایت ار کنم آزار بیش ازین دارم
محیط جانب من بین و عذر رفته بخواه
که سخت رخش گریزی به زیر زین دارم
مکن تغافل و مگذارم از کمند برون
که صید بیشهٔ بسیار در کمین دارم
بیا بیا که تو از عافیت گریزانی
که من گمان یکی عشق آفرین دارم
کدام صبر و چه طاقت چه دین و دل وحشی
ازو نه صبر و نه طاقت نه دل نه دین دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق عمیق و دردناک شاعر است. او از دلی پرآشوب و طاقت فرسا سخن میگوید که به خاطر محبوبش به وجود آمده است. شاعر به محبوب خود اشاره میکند که اگر به سمت دیگری برود، او دچار حسرت و ناتوانی میشود. همچنین، او از سرنوشت خود شکایت میکند و میگوید که اگر بخواهد از عشقش دور شود، آزار بیشتری را متحمل خواهد شد. شاعر از محبوب میخواهد به او توجه کند و در عذاب عشقش او را رها نکند. در پایان، او به سختی و بیصبری خود در برابر عشق اشاره میکند و میگوید که دیگر هیچ مقاومتی در برابر این احساسات ندارد.
هوش مصنوعی: من دلی دارم که از آتش درد به شدت میسوزد و توانم نیز در برابر این درد زیاد است. این خود من هستم که چنین دل و قدرتی دارم.
هوش مصنوعی: اگر از کنار من بگذری و به کسی دیگری توجه کنی، من حسادت میکنم و دل تنگ میشوم.
هوش مصنوعی: نمیتوانم از تو شکایت کنم، خدا نکند که چنین کنم. اگر بخواهم شکایت کنم، آزار و رنج بیشتری را متحمل میشوم.
هوش مصنوعی: من را در نظر بگیر و از من بخواه که عذر را بپذیری، زیرا من به خاطر برخی مشکلات نمیتوانم به خوبی عمل کنم و از زیر بار مسئولیت فرار میکنم.
هوش مصنوعی: مراقب باش و از زیر چشم من نرو، چون من شکارهای زیادی دارم که در انتظار فرصتی مناسب هستند.
هوش مصنوعی: بیا و نزد من بیا، چرا که تو از آرامش و آسایش دوری میکشی. من فکر میکنم که یکی در دلش عشق را پرورش میدهد.
هوش مصنوعی: من دیگر هیچ صبر و طاقت و ایمانی ندارم، دل و جانم هم آرامش نمییابند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اگر چه از تو دل خسته و غمین دارم
بدین خوشم که بتی چون تو نازنین دارم
برای آن که کشم پیش چشم بیمارت
متاع عافیت اینک در آستین دارم
به بند زلف تو زنجیر جان خود سازم
[...]
اگر تو جان طلبی جان در آستین دارم
وگر سرم سر تسلیم بر زمین دارم
نعیم جنت و عیش جهان کمست بهم
من از توهم آن دارم و هم این دارم
گرم فرشته چو آدم کند سجود رواست
[...]
ز بس که مهر تو با این و آن یقین دارم
به دوستی تو با کائنات کین دارم
زمانه دامن آخر زمان گرفت و هنوز
من از تو دست تظلم در آستین دارم
تو اجتناب ز غیر از نگاه من داری
[...]
همیشه گریه تلخی در آستین دارم
به نرخ زهر فروشم گر انگبین دارم
به باد و برقم از احوال خویش در گفتار
که ابر در گذر و تخم در زمین دارم
کسی که خانه به همسایگی من گیرد
[...]
چو خامه معنی نازک در آستین دارم
چرا ز سرزنش تیغ دل غمین دارم
چو آفتاب مرا چرخ خاکمال دهد
به جرم این که سخنهای آتشین دارم
به فکر معنی نازک شدم چو مو باریک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.