منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم
بوده در مجلس اغیار چنین فهمیدم
صبر رنجیدنم از یار به روزی نکشید
طاقت من چو همین بود چه می رنجیدم
غیردانست که از مجلس خاصم راندی
شب که با چشم تر از کوی تو بر گردیدم
یاد آن روز که دامان توام بود به دست
میزدی خنجر و من پای تو میبوسیدم
وحشی از عشق خبر داشت که با سد غم یار
مرد و حرفی گله آمیز ازو نشنیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به عشق و رنجی است که از جدایی و بیتوجهی یار به او میکشد. شاعر در حالی که در مجلس دیگری مستی یار را تماشا میکند، به یاد روزهای خوشی میافتد که در کنار یار بوده و در آن زمان به او خدمت کرده است. او از بیتوجهی یار ناراحت است و تحمل این رنج را ندارد. همچنین، شاعر به خاطر عشقش به یار از غم و درد خود سخن نمیگوید. احساس دلتنگی، حسرت و عدم درک از سوی یار در این شعر به وضوح مشهود است.
هوش مصنوعی: دیروز زمانی که او را در مجلس دیگران دیدم، احساس کردم که تحت تأثیر قرار گرفته و مجذوب شده است.
هوش مصنوعی: ضربههای دلشکستگیام از طرف معشوق به قدری تحملم را فرسوده کرده که دیگر نمیتوانم بیشتر از این تحمل کنم. اگر وضعیت همواره اینگونه باشد، پس چرا باید همچنان به رنج کشیدن ادامه دهم؟
هوش مصنوعی: در شبهایی که با چشمانی پر از اشک به سمت تو برمیگشتم، نمیدانست که تو مرا از محفل خاص خودت طرد کردی.
هوش مصنوعی: به یاد آن روزهایی میافتم که در آغوش تو بودم و تو با خنجر به من میزدی و من برای تو احترام قائل بودم و پای تو را میبوسیدم.
هوش مصنوعی: وحشی به خوبی میدانست که معشوق از غم و درد جدا شده و با وجود این، هیچ گلهای از او به زبان نیاوردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دیده از خلق ببستم چو جمالش دیدم
مست بخشایش او گشتم و جان بخشیدم
جهت مهر سلیمان همه تن موم شدم
وز پی نور شدن موم مرا مالیدم
رای او دیدم و رای کژ خود افکندم
[...]
روزها شد که برفتی و به خدمت نرسیدم
هیچ کافر مَکَشاد آن چه من از هجر کشیدم
چه نویسم که چه آمد بر سرم تا تو برفتی
چه ملامت که نبردم چه قیامت که ندیدم
آفتابی تو و چون ذرّه سرآسیمه بماندم
[...]
نام آن لب به خط سبز به جانی دیدم
کاغذی بافتم و قند دروه پیچیدم
آن خط از شوق کشیدم من گریان در چشم
حرف حرفش چو قلم گریه کنان بوسیدم
نامه را نیمه به خون سرخ شده و نیمی زرد
[...]
نام آن لب بخط سبز بجائی دیدم
کاغذی یافتم و قند در و پیچیدم
روی تقویم ز خط خوش مخفی دیدم
جامه روزی که نکو بود بقد ببریدم
بود دسمالچه چون وصله اندام کتان
[...]
من که بی دردی خویش و غم آن را دیدم
صبر ناکرده بآن حال سبب پرسیدم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.