ما در مقام صبر فشردیم گام خویش
یک گام آنطرف ننهیم از مقام خویش
این مرغ تنگ حوصله را دانهای بس است
صیاد ما به دانه چه آراست دام خویش
فارغ نشین که حسن به هر جا که جلوه کرد
مخصوص هیچکس نکند لطف عام خویش
دل شد کبوتر لب بامی که سد رهش
سازند دور و باز نشیند به بام خویش
وحشی رمیدهایست که رامش کسی نساخت
آهوی دشت را نتوان ساخت رام خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع صبر و پایداری انسان در برابر چالشها و دلمشغولیها میپردازد. شاعر بیان میکند که در مقام صبر ایستادهایم و یک قدم هم از موضع خود فراتر نمیرویم. او به وضعیت یک پرندهی ناآرام اشاره میکند که با دانهای که به آن داده میشود، راضی است، اما صیاد تهدیدی است. همچنین، شاعر بر این نکته تأکید میکند که زیبایی و حسن در هر جا خود را نشان میدهند و هیچکس بهطور خاص از این لطف بهره نمیبرد. در پایان، او به حالتی از ناامنی و بیقراری میپردازد که نمیتوانیم آن را به آرامش تبدیل کنیم، مانند آهویی که در دشت وحشی مانده است. این اشعار نشان دهنده تحمل دشواریها و جستجوی آرامش در میان ناپایداریهاست.
هوش مصنوعی: ما در حال صبر و تحمل هستیم و قدمهای خود را با احتیاط برمیداریم، هرچند که نمیخواهیم از جایگاه و موقعیت خود فراتر رویم.
هوش مصنوعی: این پرندهای که روحش در تنگناست، به یک دانه راضی است. صیاد نیز با دانهای که به او میدهد، دامش را به زیبایی آماده کرده است.
هوش مصنوعی: آرام بگیر که زیبایی در هر جایی که ظاهر شود، به هیچ کس خاص نیست و لطف عمومی خود را به همه میدهد.
هوش مصنوعی: دل همچون کبوتر است که بر روی بام نشسته و نمیگذارد که مانعی بر سر راهش قرار بگیرد. او دور و در کنار خود میچرخد و همچنان بر بام خود باقی میماند.
هوش مصنوعی: این شعر به وضوح به موجودی وحشی و آزاد اشاره دارد که هیچکس نتوانسته آن را به کنترل خود درآورد. شبیه به آهوهایی که در دشت زندگی میکنند، این موجود نیز به شدت از قید و بندها دور است و نمیتوان آن را به انضباط آورد. آزادی و سرکش بودن او به طور کامل نمایان است و نمیتوان انتظار داشته که او به راحتی به رام بیاید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دلدار ماست محو خط مشکفام خویش
صیاد را که دیده که افتد به دام خویش
کیفیتی که هست ز جولان خود ترا
طاوس مست را نبود از خرام خویش
زان پیشتر که خط کندش پای در رکاب
[...]
تا کی چو عاقلان غم ناموس و نام خویش؟
مجنون او شو و ز جنون گیر کام خویش
در بیخودی نه دیدهام از حیرت است باز
چشمم چو گوش مانده به راه پیام خویش
ما را سرشتهاند چو نرگس تهی قدح
[...]
گر از تو بشنویم جواب سلام خویش
بالای آفتاب نویسیم نام خویش
یک ره نظر به حال دل ما نمی کنی
افتاده است مرغ نگاهت به دام خویش
تا چند چون صبا ز خود افسردگی کشم
[...]
در راه عشق من نگذشتم ز کام خویش
گامی میسرم نشد از اهتمام خویش
دوش از نگاه ساقی شیرینکلام خویش
مست آن چنان شدم که نجستم مقام خویش
کیفیتی که دیدهام از چشم مست دوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.