گنجور

 
وحشی بافقی

صد حیف از محبت بیش از قیاس ما

با بیوفای حق وفا ناشناس ما

بودی به راه سیل بسی به که راه او

طرح بنای عشق محبت اساس ما

عیبش کنند ناگه و باشد به جای خویش

گو دور دار اطلس خویش از پلاس ما

ما را به دست رشک مده خود بکش به جور

اینست از مروت تو التماس ما

کفران نعمتش سبب قطع وصل شد

زینش بتر سزاست دل ناسپاس ما

ترسم که نایدش به نظر بند پاره نیز

دارد اگر نگاه تو زینگونه پاس ما

وحشی ازین عزا بدرآییم ، تا به کی

باشد کهن پلاس مصیبت لباس ما

 
 
 
غزل ۲۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
بیدل دهلوی

تا بوی‌گل به رنگ ندوزد لباس ما

عریان‌گذشت زین چمن امید ویاس ما

دل داشت دستگاه دو عالم ولی چه سود

با ما نساخت آینهٔ خودشناس ما

خاکی و سایه‌ای همه‌جا فرش کرده‌ایم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه