گنجور

 
وحشی بافقی

بتان که اهل تعلق به قید شان بندند

غریب سخت دلی چند سست پیوندند

تهیهٔ سبب گریه‌های چون زهر است

شکر فشانی اینان که در شکر خندند

در این جریده افسوس رنگ معنی نیست

چنین نگاشته مطبوع صورتی چندند

به رود نیل فکندند دیدهٔ پدران

جماعتی که از ایشان بهینه فرزندند

فغان که نغمه سرایان گل نیند آگه

که هست رنگی و بویی بدانچه خرسندند

حقوق خدمت سد ساله لعب اطفال است

به کشوری که در آن کودکان خداوندند

ز شور این نمکینان جز این نیاید کار

که بر جراحت وحشی نمک پراکندند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شمارهٔ ۱۵۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جهان ملک خاتون

بسا دلی که به زلف تو پای در بندند

گر از تو باز ستانند با که پیوندند

دلم ببردی و خون جگر خوری تا کی

مکن مکن که چنین جور از تو نپسندند

نمی رود ز خیالم خیال طلعت دوست

[...]

شیخ بهایی

جوان و پیر که در بند مال و فرزندند

نه عاقل اند که طفلان ناخردمندند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه