گنجور

 
وحشی بافقی

چشم او قصد عقل و دین دارد

لشکر فتنه در کمین دارد

عالمی را کند مسخر خویش

هر که او لشکری چنین دارد

مست و خنجر به دست می‌آید

آه با عاشقان چه کین دارد

هیچکس را به جان مضایقه نیست

اگر آن شوخ قصد این دارد

ساعد او مباد رنجه شود

داغ بر دست نازنین دارد

هر کرا هست تحفه‌ای در دست

پیش جانان در آستین دارد

نیم جانی‌ست تحفهٔ وحشی

چه کند بی‌نوا همین دارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شمارهٔ ۱۲۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سید حسن غزنوی

دل و جانم یمین دین دارد

که به پاکیش در یمین دارد

کین و مهرش که آن مباد این باد

مزه زهر و انگبین دارد

علم او حجت فلک داند

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

دلبرم رسم خود چنین دارد

که دل دوستان غمین دارد

از پی یک حدیث دامن گیر

صد جواب اندر آستین دارد

حلقة زلف او ز بلعجبی

[...]

اوحدی

دل آنکس که درد دین دارد

داغ انصاف بر جبین دارد

قاسم انوار

قاسمی یار آنکه دین دارد

هرکه دین داشت محض این دارد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه