جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد
لطفی که از این پیش به ما داشت ندارد
رحمی که به این غمزدهاش بود نماندست
لطفی که به این بی سرو پا داشت ندارد
آن پادشه حسن ندانم چه خطا دید
کان لطف که نسبت به گدا داشت ندارد
گر یار خبردار شود از غم عاشق
جوری که به این قوم روا داشت ندارد
وحشی اگر از دیده رود خون عجبی نیست
کان گوشهٔ چشمی که به ما داشت ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از وحشی بافقی بیانگر احساس ناامیدی و غم شاعر نسبت به عشق و وفا است. شاعر از یاری سخن میگوید که دیگر از محبت و لطف خود خبری نیست و این موضوع سبب رنج و درد او شده است. او به یاد لبخندها و مهربانیهای گذشته میافتد و میگوید که دیگر هیچ رحم و توجی از آن معشوق نمیبیند. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که حتی اگر محبوب از او دور شود، باز هم نباید شگفتزده شود، زیرا آن توجه و نگاه محبتآمیز که در گذشته داشته، اکنون دیگر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: محبوبی که روزگاری بر وعدههای وفاداریاش ناز میکرد، دیگر آن لطف و محبت را ندارد که قبلاً به ما نشان میداد.
هوش مصنوعی: دیگر رحم و شفقتی که نسبت به این دلشکسته بود، باقی نمانده و محبت و لطفی که به این آدم بینوا داشت، وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من نمیدانم آن شاه زیبا چه اشتباهی کرده که دیگر مانند آن مهربانی که نسبت به نیازمندان داشت را ندارد.
هوش مصنوعی: اگر محبوب از درد و رنج عاشق آگاه شود، هیچگاه با او به گونهای که با این جماعت رفتار کرده، رفتار نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر وحشی از نظرها غایب شود، جای تعجبی ندارد، زیرا آن نگاه خاصی که به ما داشت، دیگر وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.