سیّاف که خنده اش چو قند است
چون تیغ، نگاه او کُشنده است
آن آهوی چین چو ناخن شیر
در کف دارد همیشه شمشیر
بر شمشیرش غریب و بومی
مالند جبین چو سنگ رومی
چون تیغِ ز جوهر است دشوار
از دام، رهاییِ گرفتار
ما را شده استخوان ازین دام
شمشیر چو ماهیان در اندام
از ابروی آن نگار فتّان
افتاده گذاره تیر مژگان
این تیغ که هم چو ذوالفقار است
در دیده چو تیغ رخنه دار است
بر صفحه ی او نوشته تقدیر
با خط غبار، شکل شمشیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.