گنجور

 
وحیدالزمان قزوینی

با تار نظاره، رشته ی جان

افتاده بدست شعربافان

دایم باشد دلم دران کو

سرگشته دران به رنگ ماکو

دل را گردید آشیانه

تا رفت به شعرباف خانه

در بار، قماش های تابان

چون قوس و قزح کشیده الوان

مشغول به کار گشته اطفال

مانند پری که واکند بال

موزونی های قد طفلان

چون مصرع های شوخ دیوان