شمارهٔ ۴۱
آنکه ناید به دلش رحم ز بیماری دل
کی به یاد آیدش از حال گرفتاری دل
بس که دل بر سر دل ریختهای دل به رهش
که تو را نیست دگر راه ز بسیاری دل
غیر عناب لب و نار رخ و سیب ز نخ
نکند هیچ علاج دل و بیماری دل
دل ز بیداد تو خون گشت و به دل عرضه نکرد
آن جفای تو و آن رحم و وفاداری دل
دیده را زآن سبب ای دوست به جان دارم دوست
بود آیا که شب هجر کند یاری دل
دل ندیدم مگر اندر سر زلفین نگار
رو به هرجا که نمودم ز طلبکاری دل
وحدتا بس که کند مویه و زاری دل زار
مردمان را همه زار است دل از زاری دل
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...