بعد از این خدمت آن سرو روان خواهم کرد
خدمتش از دل و جان در دو جهان خواهم کرد
پای بر تخت جم و افسر کی خواهم زد
سر فدا در قدم پیر مغان خواهم کرد
گرد هر گوشه ویرانه به جان خواهم گشت
کنج دل مخزن هر گنج نهان خواهم کرد
بی رخ دوست دگر خون جگر خواهم خورد
دیده را ساغر و پیمانه آن خواهم کرد
سالها در ره عشق تو قدم خواهم زد
عمرها نام تو را ورد زبان خواهم کرد
مهر روی تو همه جای به دل خواهم داد
غم عشق تو دگر مونس جان خواهم کرد
وحدتا گفت تو را از بر خود خواهم راند
گفتمش خون دل از دیده روان خواهم کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از عشق و محبت به معشوق سخن میگوید. او تأکید میکند که برای خدمت به محبوبش از دل و جان تلاش خواهد کرد و حتی جان خود را فدای او خواهد کرد. شاعر به دنبال گشتن در ویرانهها و پیدا کردن گنجهای نهان در دل است و بدون حضور محبوبش، احساس عذاب و درد میکند. او سالها در مسیر عشق محبوب قدم خواهد زد و همیشه نام او را بر زبان خواهد آورد. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که حتی اگر خداوند او را از خود براند، باز هم از درد ناشی از این عشق رنج خواهد برد. شاعر به عمق عشق و دلبستگیاش به معشوق اشاره میکند و از غم او به عنوان همدم جانش یاد میکند.
هوش مصنوعی: پس از این، پرستش آن محبوب را با تمام وجودم انجام خواهم داد و در این دنیا و آن دنیا برای او خدمت میکنم.
هوش مصنوعی: من هیچگاه برای رسیدن به سلطنت و مقام بلند نیازی به نشستن بر تخت جمشید ندارم، بلکه حاضر هستم جانم را در راه احترام و تعهد به پیر مغان فدای او کنم.
هوش مصنوعی: در هر گوشه و نابودی، به دنبال روح خود میگردم و در عمق دل، مکان هر راز و گنج پنهان را محفوظ میدارم.
هوش مصنوعی: بدون دیدار دوست، باید حسرت و درد دل را تحمل کنم و به جای شادی، تنها غم و اندوه را احساس میکنم. چشمانم را به مانند لیوانی میسازم که پر از غم و یاد اوست.
هوش مصنوعی: سالها برای عشق تو تلاش خواهم کرد و تا پایان عمر نام تو را به زبان خواهم آورد.
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو را در دل خود جا میدهم و با غم عشق تو، به تنهایی و اندوه جانم عادت میکنم.
هوش مصنوعی: او گفت که تو را از نزد خود دور میکنم، من هم پاسخ دادم که از درد دل، اشکهایم به گونههایم سرازیر خواهند شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی آخر رخت از پرده عیان خواهم کرد
خلق را در تو بحیرت نگران خواهم کرد
خاک پایت که بود غالیه ی طره ی حور
سرمه ی دیده صاحبنظران خواهم کرد
دست در سلسله ی خم بخمت خواهم زد
[...]
سر عشقت بدل خسته نهان خواهم کرد
ور زند دم بکسی قطع زبان خواهم کرد
دل و دین تاب و توان صبر و شکیبا تن و جان
همه ایثار تو ایجان جهان خواهم کرد
تا بماند به جهان نام و نشانی از من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.