گنجور

 
وحدت کرمانشاهی

بعد از این خدمت آن سرو روان خواهم کرد

خدمتش از دل و جان در دو جهان خواهم کرد

پای بر تخت جم و افسر کی خواهم زد

سر فدا در قدم پیر مغان خواهم کرد

گرد هر گوشه ویرانه به جان خواهم گشت

کنج دل مخزن هر گنج نهان خواهم کرد

بی رخ دوست دگر خون جگر خواهم خورد

دیده را ساغر و پیمانه آن خواهم کرد

سال‌ها در ره عشق تو قدم خواهم زد

عمرها نام تو را ورد زبان خواهم کرد

مهر روی تو همه جای به دل خواهم داد

غم عشق تو دگر مونس جان خواهم کرد

وحدتا گفت تو را از بر خود خواهم راند

گفتمش خون دل از دیده روان خواهم کرد

 
 
 
نشاط اصفهانی

روزی آخر رخت از پرده عیان خواهم کرد

خلق را در تو بحیرت نگران خواهم کرد

خاک پایت که بود غالیه ی طره ی حور

سرمه ی دیده صاحبنظران خواهم کرد

دست در سلسله ی خم بخمت خواهم زد

[...]

صغیر اصفهانی

سر عشقت بدل خسته نهان خواهم کرد

ور زند دم بکسی قطع زبان خواهم کرد

دل و دین تاب و توان صبر و شکیبا تن و جان

همه ایثار تو ایجان جهان خواهم کرد

تا بماند به جهان نام و نشانی از من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه