گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
وحدت کرمانشاهی

بگوی زاهد خودبین بادپیما را

که درد باده رهانید از خودی ما را

کسی که پا و سری یافت در دیار فنا

گزید خدمت رندان بی سر و پا را

اگرچه نقطه ز با یافت رتبه امکان

ولی به نقطه شناسند عارفان با را

مکن ملامتم از عاشقی که نتوان بست

ز دیدن رخ خورشید چشم حربا را

ز کوی دوست مگر می‌رسد نسیم صبا

که پر ز نافه چین کرده کوه و صحرا را

کمینه چاکری از بندگان پیر مغان

به یک اشاره کند زنده صد مسیحا را

روا مدار که هر دم به یاد روی گلی

چو غنچه چاک زنم جامه شکیبا را

به صد فسانه و افسون نمی‌کند بیرون

رقیب از سر مجنون هوای لیلا را

پیاله گیر که رندان به نیم جو نخرند

هزار ساله طاعات زهد و تقوا را

برو ز دست مده گر وصال می‌طلبی

فغان و ناله و فریاد و آه شب‌ها را

کسی به کنه کلام تو پی برد وحدت

که یافت در صدف لفظ در معنا را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode