از شناسایی شه عادل
آنکه دوران ندیده چون او شه
آن محیط کرم که گوش سؤال
نشیند از زبان جودش نه
آرزوها ز نقطه جودش
صد، هزار است و، ده صد و یک، ده
خرد از رای او گرفته فروغ
زآفتاب است روشنایی مه
بالد از آشنایی عفوش
پیرهن پیرهن بخویش گنه
میر دیوان چو گشت «زینل خان »
آن ز نیک و بد جهان آگه
معدلت پیشه خان عالیشان
سر آزادگان و بنده شه
از گریبان اهل حق عدلش
کرده دست خلاف را کوته
در ترازوی عدل او نکند
کوه یک جو زیادتی برکه
گر نویسند از گشاد کفش
صفحه دیگر بخود نگیرد ته
میر دیوان چو گشت، شد تاریخ:
«میسر دیوان عدل شاهنشه »
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گاه آرامیده و گه ارغنده
گاه آشفته و گه آهسته
ای مرا همچو جان و از جان به
بامدادان نشاط کن، برجه
دی به مهرست مهربانی کن
کز همه چیز مهربانی به
سخن از عز ملک سلطان گوی
[...]
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
بار حرص و حسد زدوش بنه
هر چه داری بخور، بنوش و بده
اسمعه ممّن قاله تزدد به
شعفا فطیب الورد من اغصانه
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.