فروزان کوکب برج سعادت
علی بیگ، آن جهان عز و تمکین
جوانمردی که، در گلزار جودش
نبیند خار منت، دست گلچین
ز روی گرم او چون مهر تابان
بود گلزار حسن خلق رنگین
نیفتد یارب از باد ملالی
چو آب گوهر، او را بر جبین چین
بهمت خرم آبادی بنا کرد
کز آن گردید خرم ملک قزوین
چنان کزوی شد این ویرانه معمور
از آن معمور بادش کشور دین
نه تنها همتش، تعمیر گل کرد
که هم تعمیر دلها هستش آیین
در آن دانا نهد چون پای گوید
به تاریخش که:«حقا جنت است این »
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کدامین پادشه را بود چندین
ز مصر و شام و موصل تا درِ چین
جهان را یادگارست از سلاطین
شه ایران و توران ناصرالدین
ملک سنجر ولیعهد ملک شاه
خداوند ملوک مشرق و چین
فروزان آفتابی عالم افروز
[...]
سلیمان را نگین بود و ترا دین
سکندر داشت آیینه، تو آیین
دم شیر خدا میرفت تا چین
ز علمش ناف آهو گشت مشکین
نگار سرو قد دیدی بآیین
نگه کن قدّ آن سرو نگارین
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.