گنجور

 
واعظ قزوینی

فروزان کوکب برج سعادت

علی بیگ، آن جهان عز و تمکین

جوانمردی که، در گلزار جودش

نبیند خار منت، دست گلچین

ز روی گرم او چون مهر تابان

بود گلزار حسن خلق رنگین

نیفتد یارب از باد ملالی

چو آب گوهر، او را بر جبین چین

بهمت خرم آبادی بنا کرد

کز آن گردید خرم ملک قزوین

چنان کزوی شد این ویرانه معمور

از آن معمور بادش کشور دین

نه تنها همتش، تعمیر گل کرد

که هم تعمیر دلها هستش آیین

در آن دانا نهد چون پای گوید

به تاریخش که:«حقا جنت است این »