دیوانه گر نهای، به خود این دل چه دادهای؟
چون کودکان چرا ز پی دل فتادهای؟!
برخاستن ز خاک، گل خاکساری است
افتادگی بجوی چرا ایستادهای؟
تحصیل علم ترک علایق، اگر کنی
بس باشد از کتاب ترا لوح سادهای
زر مینهند بر سر زر، اهل حرص و، تو
ایمان خویش را به سر زر نهادهای!
چسبیدهاند، بس که به دنیا، ز هر طرف
بر جا نمانده یک دل و دست گشادهای
بر خود سوار تا نشوی در جهاد نفس
واعظ به راه بندگی حق پیادهای!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.