گنجور

 
واعظ قزوینی

نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی

چو آفتاب جهانتاب تا نمیگردی

ز شرم طاعت خود آب شو، که بی ثمر است

بپای نخل دعا آب تا نمیگردی

ز فیض بندگی حق نمیشوی لبریز

تهی ز خویش چو محراب تا نمیگردی

شکار بحر معانی نمیتوانی کرد

دو تا ز فکر چو قلاب تا نمیگردی

ترا ز گشت عمل نیست حاصلی واعظ

تمام گریه چو دولاب تا نمیگردی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode