ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و من
زین رو درین چمن تو همین واشدی و من
کم گشت حرف لیلی و مجنون ز روزگار
روزی که ای نگار تو پیدا شدی و من
از فیض بیخودی تو که بایست او شوی
صد حیف کز خودی همه تن ما شدی و من!
پر کرد عشق تربیت عاقلان شهر
مجنون، همین تو قابل صحرا شدی و من!
از من نبود نام و نشان بی تو در میان
چون آفتاب و ذره تو پیدا شدی ومن
این فیض بس که گاه خرامش تو ای سپند
سرگرم سیر عالم بالا شدی و من
واعظ، جهان ز مردم خودبین پرست، لیک
بینا بعیب خویش، تو تنها شدی و من!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.