خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست کن
از غم عالم بخر خود را، غلام دوست کن
چون به مجلس پا گذاری، اول از روی ادب
دست رد بر سینه خود نه، سلام دوست کن
هر دو عالم را اگر زیر نگین خواهد کسی
گو برو نقش نگین دل بنام دوست کن
تخت دل را تکیه گاه شوکت یادش بساز
بر دو عالم سروری از احتشام دوست کن
تا بکام دشمنان خود را نبینی روز و شب
خویش را واعظ، ز ناکامی بکام دوست کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.