چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنیم
ما به عمر رفته اکنون زندگانی میکنیم
وقت رفت گشته، باید وام دلها باز داد
زین سبب با دوستان نامهربانی میکنیم
مانده ته مینایی از درد و شراب زندگی
یک دو روزی نیز با آن کامرانی میکنیم
میکند اکنون ز ما گل آرزوها رنگ رنگ
ما بهار خویشتن را در خزانی میکنیم
گشته تن خالی ز مغز و، در تلاش دولتیم
آشنایی با هما در استخوانی میکنیم
پنبهسان شاید که در گیرد دل نرمی ز ما
با دل سختی چو سنگ آتشفشانی میکنیم
بیشتر وا میکنیم از بهر این غداره جا
ما که پهلو خالی از دنیای فانی میکنیم
پهلوانی نیست واعظ کوه را برداشتن
دل چو برداریم از خود، پهلوانی میکنیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.