چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما وامانده ایم
رفته است اسباب ما، خود پیشتر، ما مانده ایم
از شراب هستی احباب خالی گشت و ما
همچو مو در کاسه افلاک بر جا مانده ایم
خواب مرگ از کوفت شاید آورد ما را برون
در تلاش زندگانی آن قدر وامانده ایم
ما بساط هر تعلق زین سرا برچیده ایم
بهر رفتن با عصائی بر سر پا مانده ایم
گرم رویی نیست پیدا، گرم خونی خود کجاست؟
در میان این قدر مردم چه تنها مانده ایم
جان فگند از دوش خود بار گران جسم و، ما
همچنان واعظ بزیر بار دنیا مانده ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالتی از یأس و احساس تنهایی است. شاعر از فقدان حس، عقل و احساس صحبت میکند و نشان میدهد که در دنیایی خالی از زندگی و محبت مانده است. او به این موضوع اشاره میکند که هر چه برای تعلقات دنیوی داشتهاند، اکنون برچیده شده و تنها با بار سنگین وجود خود، در تلاش برای زندگی باقی ماندهاند. شاعر همچنین به تنهایی در میان مردم اشاره میکند و احساس غم و خستگیاش را از بار دنیا بیان میکند. در نهایت، وی به این نکته میرسد که در این شرایط، هیچ گرم رویی و حرارتی از زندگی در اطرافش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چشم و گوش و فکر و حس ما از کار افتادهاند و ما در این وضعیت تنها ماندهایم. افزار و ابزار زندگیمان رفته و ما بهتنهایی کنار گذاشته شدهایم.
هوش مصنوعی: دوستان و همراهان ما از لذتها و بهجتهای زندگی دور شدهاند و ما مانند موی نازکی که در ظرف آسمان باقی مانده، بیهدف و سرگردان ماندهایم.
هوش مصنوعی: ما ممکن است از شدت خستگی و فشار زندگی به خواب مرگ برویم، اما همچنان در تلاش برای زندگی هستیم و به اندازهای از پا درآمدهایم.
هوش مصنوعی: ما هر چیزی که به این خانه وابسته بود را کنار گذاشتهایم و اکنون با عصایی به امید رفتن و ادامه راه ایستادهایم.
هوش مصنوعی: هیچکس از محبت و صفا خبری ندارد، حالا خون گرم عشق ما کجاست؟ در میان این همه انسان، چه قدر احساس تنهایی میکنیم.
هوش مصنوعی: جان خود را از سنگینی بار جسم رها کرد، اما ما هنوز در زیر بار دنیا در حال نصیحت کردن هستیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما گرفتار غم و از خویشتن وامانده ایم
رحمتی، ای دوستان، کز دوست تنها مانده ایم
سخت جانیم و بلاکش ز آرزوی روی دوست
زنده کم ماند کسی در عاشقی، ما مانده ایم
هجر خواهد کشت اکنون که به چندین عاشقی
[...]
لطف کن مطرب رهی سر کن که بر جا مانده ایم
از رفیقان سبک پرواز تنها مانده ایم
مرکز پرگار حیرانی است نقش پای حضر
در بیابانی که ما از کاروان وا مانده ایم
یوسف مصریم کز مکر زلیخای هوس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.