گنجور

 
واعظ قزوینی

ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم

بلبلانیم و، ز عالم بچمن ساخته ایم

خون خوردیم و ز ادب نام لب او نبریم

به انار دل از آن سیب ذقن ساخته ایم

کام ما نیست بجز رخصت بوسی ز لبش

ما بیک حرف، از آن میم دهن ساخته ایم

دلنشین تا شده ما را شکرین گفتارش

با دل تنگ از آن تنگ دهن ساخته ایم

ز آن جهان تافته رو، واله دنیا شده ایم

ز آن همه سرو و سمن ما به دمن ساخته ایم

غافل از یاد حق و، شاد که از اهل دلیم

ما از آن شمع فروزان، بلگن ساخته ایم

طول عمری ز جهان یافته بی حسن عمل

ما ازین چاه، ز یوسف برسن ساخته ایم

زنده در گور چه از گرد کدورت باشیم؟

ما که با مردن بی گور و کفن ساخته ایم!

از سفرهای جهان فایده ما این بود

که بآسودگی کنج وطن ساخته ایم

زینت دل غم یار است و، غم دین، واعظ

ما از آنها همه با زینت تن ساخته ایم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode