برآ ز خانه، که از خان و مان خویش برآیم
بحرف زودتر آ، تا بخویش دیرتر آیم
اگر عتاب نمایی تو، من بتاب در افتم
اگر ز جای در آیی تو، من ز پای درآیم
بدست و پا زدن این ره نمیرسد بنهایت
مگر تمام شود عمر و، در رهت به سر آیم
ز رشک اینکه مبادا ترحمت به دل آید
چنین شکسته نمیخواهمت که در نظر آیم
ز حیرت گل رویت، اگر ز کار نیفتم
بگو، ز عهده، بی طاقتی چگونه برآیم؟!
چسان ز دیدن واعظ دل چو سنگ تو سوزد؟
نمانده آن قدر از هستیم، که در نظر آیم!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.