غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طمع
نانخورش از سرکه ابروست در خوان طمع
ای که خواهی سازی آباد از گرفتن خویش را
خانه های اعتباراتست، ویران طمع
طبع طامع را نباشد از گدایی چاره یی
جز کف در یوزه نبود کاسه خوان طمع
بسکه بوی چرب و نرمی ناید از احسان خلق
نانشان نبود ز خشکی باب دندان طمع
معده، حرص و طمع از جوع کی گردد خلاص؟
پر نگردد هیچ کس را هرگز انبان طمع
بسکه طامع را پر است از خار خار حرص دل
آتش افتد از نگاه گرم در جان طمع
رشته رزقت بدست قبض و بسط دیگری است
زآن گره نگشوده هرگز کس بدندان طمع
هر چه خواهی، چیده بر خوان قناعت رنگ رنگ
نان خود تاکی خوری واعظ ز انبان طمع؟!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکه را بینی، بود در فکر سامان طمع
تا به کی بیند کسی خواب پریشان طمع
قرص لیموی قناعت، چاره ی این علت است
نشکند صفرای اهل حرص از نان طمع
عافیت خواهی، توقع را ز خاطر دور کن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.