گنجور

 
واعظ قزوینی

چون بلند افتاد همت، تخت عزت می‌شود

کاسه‌ات چون سرنگون شد، تاج دولت می‌شود

آرزوها، جز پشیمانی ندارد حاصلی

این هواها عاقبت آه ندامت می‌شود

گر نداری شور و افغان بر خود، از دل‌مردگی‌ست

چون ترا دل زنده می‌گردد، قیامت می‌شود

این هوس‌هایی که در دل داری اکنون رنگ‌رنگ

روز محشر بر رخت رنگ خجالت می‌شود!

می‌دهیم چشمی که آب از لاله‌رخساران کنون

عاقبت در دیده‌ات خوناب حسرت می‌شود

فرصت اندیشه برگ سفر واعظ کراست؟

زندگی‌ها صرف سامان اقامت می‌شود!

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode