پیش تو شکوه عزم تظلم نمیکند
کز اضطراب راه سخن گم نمیکند
در روز وصل، ریختم از دیده هر نفس
خونی که هجر در دل مردم نمیکند!
رسم شکفتگی ز جهان برفتاده است
کس غیر چاک سینه، تبسم نمیکند
همکاسه با حلاوت عیش زمانه است
هرکس چو باده حق نمک گم نمیکند
باب طعام بی مزه پر تکلفی است
هرکس بنان خشک تنعم نمیکند
آن را ز روی مرتبه جا صدر مجلس است
کو بر کسی تلاش تقدم نمیکند
شاخیست از درخت حماقت رگ غرور
خود را کسی زیافتگی گم نمیکند
ما را ضعیف نالی دشمن زبون کند
مظلوم آن کسی ک تظلم نمیکند
بر وضع خلق، هر گل صبح است خنده یی
دوران چه خنده ها که به مردم نمیکند؟
واعظ ز درد من خبرت میکند اگر
پیش تو دست و پای سخن گم نمیکند!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چرخ ارچه ذره ز جفا کم نمیکند
از وی گله مکن که کراهم نمیکند
چشم تو التفات به مردم نمیکند
بر خستگان غمزه ترحم نمیکند
زلفت کشید شانه و گفتا فرو نشین
بر آفتاب سایه تقدم نمیکند
اشکم ز عکس روی تو شبها در تو بافت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.