حرفی اگر بعاشق بیتاب میزند
شرمش تپانچه بر گل سیراب میزند
یک چشم دیده است در آیینه خویش را
بر چهره اش هنوز عرق آب میزند
کرده است چشم مست تو میخانه ها خراب
ساغر بطاق ابروی محراب میزند
تابد چو ماه عارض او از نقاب شب
آتش رخش بخرمن مهتاب میزند
از بار درد بسکه گران است کشتی ام
دریا گر بجبهه ز گرداب میزند
بر چرخ رفت درد دل عندلیب زار
شبنم کنون بر آتش گل آب میزند
افکار واعظ ارچه خزف ریزه یی است چند
طعن صفا ولی به در ناب میزند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روی تو طعنه بر گُل سیراب میزند
لعل تو خنده بر شکر ناب میزند
سنبل شکسته خاطر از آن است در چمن
کز رشک سبزهٔ خطِ تو تاب میزند
خوش وقت نرگس تو که در عین سرخوشی
[...]
(چشمت که راه توبه احباب می زند
ساغر به طاق ابروی محراب می زند)
(یک صبحدم به طرف گلستان گذشته ای
شبنم هنوز بر رخ گل آب می زند؟)
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.