بشکفان چون غنچه، چشم از خواب در بستان صبح
جام هشیاری بکش در بزم گلریزان صبح
در ته خاکستر شب، همچو اخگر تا به کی؟
شعلهور کن آتش سوز دل از دامان صبح
همچو شکر آب شو در شیر نور صبحگاه
تا به کام دل رسی از فیض بیپایان صبح
گل ز فیضش، گوهر شبنم به دامن میبرد
دامنی پر کن تو نیز از ریزش احسان صبح
خیز ای دل، وقت بار عام عرض مطلب است
چون برآید پادشاه فیض بر ایوان صبح
چون بود پژمردگی را بر گل خورشید دست؟
خورده آب از جویبار فیض بیپایان صبح
چشم یعقوب جهان پیر روشن میشود
بشنود چون بوی فیض از یوسف کنعان صبح
از فروغش چشم اگر پوشند انجم، دور نیست
چون کف موسی است نور چهره تابان صبح
هر سحر بر روز ما دلمردگان خفتهبخت
اشک گلگونیست مهر از دیده گریان صبح
دید ملک عالمی در قبضه تسخیر خویش
پنجه خورشید تا زد دست در دامان صبح
مرگ خواب غفلتش نزدیک نتواند شدن
دل چو نو شد آب فیض از چشمه حیوان صبح
دیده روشنضمیران، یک نفس بیگریه نیست
اشک شبنم را ببین، از دیده گریان صبح
هرکه را سوزیست در دل، از جبینش روشن است
ز آتش خورشید باشد جبهه تابان صبح
ای که دایم غنچه خسب خواب غفلت گشتهای
بشکفان خود را چو گل از فیض بیپایان صبح
ای که مینالی ز دست طالع خود روز و شب
بخت خود بیدار ساز از ناله و افغان صبح
ای که میگویی ز تخم سعی خرمنها برم
حرف خود را سبز کن از اشک چون باران صبح
واعظ از بس فیض دارد گفتوگوی صبحدم
میتوان صد عمر کردن گفتوگو در شان صبح
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
قرص خورشیدست اول لقمه مهمان صبح
چون توانم داد شرح نعمت الوان صبح؟
می توان اسباب مجلس را قیاس از شمع کرد
آفتاب گرمرو شمعی است از ایوان صبح
صیقل روح است فیض صحبت اشراقیان
[...]
از کواکب گل فشاند چرخ در دامان صبح
آفتاب آیینه کارد در ره جولان صبح
باطن پیران فروغآباد چندین آگهیست
فیض دارد گوهری ازگنج بیپایان صبح
نور صاحبرونق ازگردکساد ظلمت است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.