ز کیفیت بود هر گوشه صد میخانه در صحرا
بود هر سبزه و گل شیشه پیمانه در صحرا
نه عاقل گشته ام در شهر و نی دیوانه در صحرا
نه در شهر است ما آوارگان را جا نه در صحرا
ز بس وا می شود از هر نسیم آشفتگان را دل
عجب دانم که خواهد زلف لیلی شانه در صحرا
بود از ابر مشک باده کیفیتش بر لب
از آن سیل بهاری می رود مستانه در صحرا
کسی آزاد از بند علایق نیست مجنون هم
ز خیل وحشیان سازد حصار خانه در صحرا
دل پردرد با صحرا از آن شد آشنا ما را
که نتوان بهر درمان یافت یک بیگانه در صحرا
ز بس در شهر و بازار جهان سودی نمی بیند
خرد را با جنون سودا کند فرزانه در صحرا
نمیگردد فضای محفلی تنگ از دوصد عاقل
جهانی تنگ می گردد ز یک دیوانه در صحرا
عدو را بر غریبان بسکه دل سوزد عجب نبود
که گردد باد گرد شمع چون پروانه در صحرا
نبودی گر شرف بر شهرها صحرا و هامون را
چرا شد کعبه را با این شرافت خانه در صحرا
به سوی شهر پرکلفت چو دارد بازگشت آخر
از آن رو خاک بر سر میفشاند دانه در صحرا
بدانی روز بد قدر شکست خود که در باران
شماری قصر جنت، یابی ار ویرانه در صحرا
ز هر تل خرمنی فیضی است در هر سو عجب نبود
برآرد همچو مور از خاک سر گر دانه در صحرا
ز پای خفته چون من سیل هم واماند از رفتن
به گوش آید ز بس تکلیف شهر افسانه در صحرا
بچین واعظ گل بو چون نسیم از هر سر برگی
سراب آسا چه گردی بی سر و برگانه در صحرا؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای طبیعت و احساساتی که در آن به وجود میآید میپردازد. شاعر در اینجا به میخانهای در صحرا اشاره میکند که هر گوشه آن کیفیت خاصی دارد و سرشار از زندگی و احساسات است. او به تضاد میان زندگی شهر و طبیعت اشاره میکند و میگوید که نه عاقل و نه دیوانهاست و در هیچکدام از این دو مکان جا ندارد. دلهای آشفته و دردمند در صحرا جایی برای آرامش نمییابند و عشق و جنون از زندگی در شهر جداست. شاعر نیز در این راه، از زیباییهای درونی و حسی این مکانها سخن میگوید و نشان میدهد که زندگی در طبیعت به نوعی آزادی و رهایی از قید و بندها منجر میشود. بهطور کلی، شعر احساس ناامییدی از زندگی در شهر و کشف زیباییهای زندگی در صحرا و طبیعت را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در هر گوشه از این دشت، آوازهای خوشی به گوش میرسد و هر سبزه و گلی مانند شیشهای پر از نوشیدنی به نظر میآید.
هوش مصنوعی: نه در شهر عقل و فهم دارم و نه در بیابان دیوانهام، جایی برای آوارگان مثل ما نه در شهر وجود دارد و نه در صحرا.
هوش مصنوعی: از بس که دلهای پریشان تحت تأثیر هر بادی به هم میریزد، تعجب میکنم که لیلی چگونه میتواند در صحرا زلفش را شانه کند.
هوش مصنوعی: باران گلابی مانند ابری از مشک میبارد و این طراوت بهاری با خود شور و حال و مستی به صحرا میآورد.
هوش مصنوعی: هیچکس بهطور کامل از وابستگیها و علایق رها نیست؛ حتی مجنون هم برای خودش در دل بیابان دیواری میسازد.
هوش مصنوعی: دل بیمار و رنجور من در دشت و صحرا آشنا شد، زیرا نتوانستم برای درمان دردهایم، حتی یک غریبه را در آنجا پیدا کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در شهر و بازار، عقل هیچ فایدهای نمیبیند، افراد حکیم و دانا به خاطر دیوانگی به دنبال سود و منافع میگردند و در دشت و بیابان به جستجوی آن میروند.
هوش مصنوعی: فضای یک محفل اگر پر از دوصد عاقل باشد، هیچ وقت تنگ نمیشود، اما یک دیوانه میتواند در دنیای وسیع، فضا را تنگ کند و ایجاد مشکل نماید.
هوش مصنوعی: دشمن به اندازهای برای کسانی که در بیپناهی هستند، دل میسوزاند که جای تعجب نیست اگر مانند پروانهای که دور شمع میگردد، به دور او بچرخد.
هوش مصنوعی: اگر نبود شرافتی که بر شهرها است، پس چرا کعبه که منزلی با این عظمت و شان در بیابان قرار دارد، به این جایگاه والا رسیده است؟
هوش مصنوعی: وقتی به شهر پر از شلوغی و سر و صدا برمیگردد، در نهایت از آنجا ناامید و غمگین میشود و احساس میکند که هیچ ارزشی ندارد، مانند اینکه دانهای در دشت کاشته شده باشد که در گمگشتگی خود به خاک افتاده است.
هوش مصنوعی: در روزهای سختی که به اندازهای از بدبختی و شکست رنج میبری، متوجه خواهی شد که در میان زیباییها و نعمتها، چیزهایی که به نظر میرسند زیبا و کامل هستند، ممکن است در واقع خالی و ویران باشند.
هوش مصنوعی: از هر تپهای مقداری خوبی و فیض وجود دارد. عجیب نیست که مانند مورچهای که از خاک دانهای پیدا میکند، در بیابان هم میتوان چیزهای خوب پیدا کرد.
هوش مصنوعی: از پای خفتهام، مانند سیلی هستم که از رفتن بازماندهام. در سکوتی سنگین، صدای زیادی به گوش میرسد که حکایت از کار ناتمام و افسانهای در بیابان دارد.
هوش مصنوعی: ای واعظ، گل را بچین و عطر آن را استشمام کن، زیرا مانند نسیم، بوی خوش آن در هر گوشهایی پراکنده است. اما چه فایده که در بیابان، گرد و غباری بیسر و بیبرگ وجود دارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کند لیلی چنین گر جلوه مستانه در صحرا
شود هر لاله بر مجنون من میخانه در صحرا
گرفتار محبت روی آزادی نمی بیند
که موج ریگ زنجیرست بر دیوانه در صحرا
بیابان را غزالی نیست بی خلخال چون لیلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.